وقتی می روی
حواست باشد
که زمستان باشد
تا تقسیم کنم
بی پناهی سرد دست هایم را
با گرمای کوچک جیب های خالی ام
و محو کند از مقابل چشمانم
جاپای رفتنت را
دیوار مات بخار
بر شیشه های عینکم...