بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

شبی عالی برای سفر به چین


شبی عالی برای سفر به چین نوشته ی دیوید گیلمور. اولش به خاطر تشابه اسمی با دیوید گیلمور گیتاریست و خواننده پینک فلوید،خریدمش.بعد فهمیدم که اون نیست.کتاب در مورد رومن مجری یه برنامه ی تلویزیونی معروفه که توش با آدمای مشهور مصاحبه می کنه و روایت به نسبت هولناک و عجیب مفقود شدن پسرش.

اوایل کتاب خوب پیش میره، ولی بعد از گم شدن پسر و ورود پدر به دنیای خواب و هذیان گویی های بی وقفه کمی سردرگم کننده است و همین طور من از نوع نگاه نویسنده و اعتقادش به دنیای پس از مرگ خوشم نیومد؛ این که جایی هست که مادر رومن و پسرش با خوبی و خوشی دارند زندگی می کنن(جایی مثل بهشت شاید)جایی که از تموم مناسبات و روابط کثیف دنیای مدرن به دوره و پسرک با خیال آسوده توی کلبه ی جنگلی نشسته و داره بازی می کنه...منتظر یه شاهکار نباشید. ولی خب جملات خوبی هم داره.شاید به خاطر همین متن زیر بشه گفت می ارزه بخونیش:

"گفتم: «خدای من، امروز چه روز زیباییه.»

با کمی تعجب به من نگاه کرد. انگار فکرش را خوانده بودم. گفت: «یک روز عالی برای سفر به چین.»

در صندلی ام به طرف جلو خم شدم. «ببخشید، چی گفتید؟»

«این جمله ی مادرم بود. هروقت احساس می کرد روز خوبیه پنجره رو باز می کرد و می گفت: عجب، نگاه کن! امروز یه روز عالیه برای سفر به چین.»

از روی شانه اش نگاهی انداخت، خط کناری را وارسی کرد و وارد مسیر شد.

«نمی دونم چرا این حرفو می زد. ما هیچ وقت به چین نرفتیم، حتا یه بار، هرگز. شاید فقط یکی از اون جمله های عجیب و غریبیه که پدر و مادرها می گن.»

گفتم: «که آدم هرگز فراموشش نمی کنه.»

«دقیقا آقا.» ناگهان خنده ای کرد. «هیچ معنا نداره اما آدم تمام عمرش اونو به یاد می آره.»"