یک روزهایی هم می شود مثل امروز که حوصله ی هیچ کاری نداری حتا برگشتن به حریم امن چاردیواری خانه ات را..این جور می شود که می ایستی کنار نیمکت ایستگاه و خودت را بغل می کنی و خیره می شوی به رفت و آمد دیوانه وار آدم ها و پر و خالی شدن مدام اتوبوس ها....