دلم می خواد با یه کیسه بیفتم به جون خاطره هام، به جون گذشته ام..هی آب داغ بریزم روش..خیس بخوره، آبیِ زبر کیسه رو بکشم روی این گند و کثافتا و چرکا که فیتلیه فیتیله بیان بیرون، که جونم تازه بشه، که پوست جدید دربیاره، سلول های مرده و سرطانی رو بریزمشون دور تا روزنه های ذهنم نفس بکشه...