بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

ببخشید آقا ساعت هست خدمتتون؟

یکی پیدا نمیشه باش قرار بذاریم

بدقول باشه

یه ساعت دیر بیاد سر قرار

ما هم که خوش قول

زود بریم سر قرار

بعد کنار خیابون

هی منتظر شیم

هی به ساعتمون نیگا کنیم

هی به آدما که رد میشن نیگا کنیم

هی بشینیم براشون قصه ببافیم

هی فکر کنیم

یعنی این آقاهه کجا داره میره

این خانومه با کی قرار داره

ای پسره کجا زندگی می کنه

این پیرمرده از کجا میاد

این دختره که این قدر ناراحته چه مشکلی داره

اون دو تا مردا واس چی دارن دعوا می کنن

این پسر دختره که دست تو دست راه میرن

کجای عاشقیتشونن

اونی که باش قرار دارم کجاست

کی میاد

زود میاد

دیر میاد

خدا کنه اصلن نیاد

که من تا شب بشینم

همین جوری گوشه ی خیابون

زل بزنم به آدما

به غریبه ها

به رفت و اومدا

به اومد و شُدا

به صورتا

به خنده ها

به گریه ها

به بغضا

به عجله ها برای رفتن

برای رسیدن

برای گم شدن

برای فرار کردن

برای موندن

زل بزنم به زندگی که میره

که میاد

و محل سگم نمی ذاره

به دختری که وایساده

گوشه خیابونو

انگاری

منتظر کسی نیست