از صبح نشسته ام پشت میز و حس کار ندارم...روز میان دو تعطیلی و بر خلاف میلت سر کار بودن چیز جالبی نیست....از صبح ولو شدم روی صندلی و غمگین ترین آهنگای گوگوش رو گوش میدم...اون قدر غمگین و پر معنا که گاهی اوقات فکر می کنم حتی خودش هم هیچ وقت نفهمیده که چی خونده.....و عمق این ترانه ها، که فقط ختم میشه به یک تراژدی مطلق.....
دیروز رفته بودیم سفر...کویر مرنجاب، و من مطابق معمول دلم رو جایی میان شن های روان آفتاب خورده، جا گذاشته ام...و شاید در پشت پنجره ی بخار گرفته ی اتوبوس و میان سایه های نیمه روشن پنجره های روشن و خاموش خانه های کنار جاده.....
سنگینی مبهم و کوه وار سرم را گردنم، تاب نمی آورد....سرم را روی میز می گذارم و تمام اندوه درونم را ذره به ذره می کاوم و نگاهش می کنم اما دریغ از یک پاسخ....هیچ!
به تقویم که نگاه می کنم و تاریخ را که می بینم تعجب نمی کنم از این حس مزخرف احمقانه و این بغض لعنتی که تمام وجودم رو در برگرفته.....و نه حتی این گوله های اشک که شوریش ته گلویم را می سوزاند.... به فوران غمناک و تلخ زنانگیم چیزی نمانده....
سلام...
اه...چقدر از این گوگوش بدم میاد...
به ...چه متنای دوست داشتنییی....
خوش باشی
سلام ایرن جان
تولدت مبارک
تلخ نباشی بانو
بخند تا دنیا بهت بخنده
تولدت مبارم با تاخیر!
و امان از فوران غمناک و تلخ زنانگی که بودش یه درد نبودش هزار و یک درد!
و اینکه دوست داشتم اینجا رو قبلنا هم چند بار یواشکی اومده بود
سلام و عرض ارادت و اینا
تو این غروب جمعه به وبلاگ هر کس سر زدم از خودم غمگین تر بود و من روم کم شد.رستی چقدر اینجا شکلک های بامزه است از کجا اومده؟
ایرن جون تورو خدا اینجوری نگو دلم ضعف رفت میرم بلیطمو همین امروز جلو میندازما .... با قلب من بازی نکن آخه...
سلام
به صفحه خط خطی بنده هم سری بزنید .
احوال ایرن بانو چطوره؟...راستی امروز از جلوی یه حریر فروشی رد میشدم یه حریر قرمز دیدم راست کار انجمنه!...با اجازه ات میگیرم!...ضمنا نه تنها فضول خودتی بلکه کسی که کامنتای دیگرانو میخونه هم خودتی!(به این میگن یه فرار به جلوی هوشمندانه و به موقع!)...
راستی یه هفته رو رد کردیا!...نمیخوای آپدیت کنی!؟...
ضمنا تصویر جدید پروفایل رو هم تبریک عرض مینماییم!
پارچه سیاه!؟...یعنی ممکنه کار به اونجاها هم بکشه!؟...انقدر خشونت هم خوب نیستا!...حداقل بذارید واسه دفعه بعد هم یه چیزی بمونه!...واسه تفریح خودتون میگم!
هرچی فکر میکنم نمیتونم تصور کنم چطوری ممکنه کار به تلفات جانی بکشه!ممنون میشم توضیح بدید!
سلام....
کلن دوتا دونه عکس لاستی بوده...بقیه اش معمولین...
پس من چی؟
همه چی توی اتوبوس اتفاق می افته همه چی
شرط می بندم به اتوبوس بیشتر ربط داره تا فوران
من فدای تو بشم ... ولی این روزا بلاگتو که وا می کنم اغصابم خط خطی میشه !! آپدیت کن دیگه !! هزار تا بوس و کیس و اینا ...