امروز دختری توی بیمارستان به دنیا آمد.ما رفتیم به دیدنش.حس خوبی نبود که یک موجود دو کیلو و نیمی کوچک با چشمهای توسی به تو زل بزند و تو حتا نتوانی ادای خندیدن را دربیاوری.همه خوشحالند از این که یک دختر سالم و زیبا نصیبشان شده و من به آینده فکر میکنم.به سرزمینی که قرار است نیلیلا توی آن بزرگ شود.به پدر بیکارش و هزینههای زندگی.به این که چهقدر میتواند خوشبخت باشد تا آرزوهایش تبدیل به عقده نشود.دلم میخواست شانههای نحیفش را بگیرم و سرش داد بزنم و ازش بپرسم لعنتی برا چی اومدی تو این دنیا؟
امیدوارم این خواب خوش بعدازظهر زیر نور گرم پنجرهی بیمارستان همیشگی باشد. این آرامش ولو شده توی چشمهای نیمه بازت دایمی باشد....امیدوارم هیچ وقت از مادرت نپرسی برای چی منو به دنیا آوردین.و هیچ وقت به خاطر وجود سنگینت در این زندگی کسی را مقصر ندانی....
منم امیدوارم ایرن. همین حالا با تو برای این دختر امیدوارم. فقط همین.
فوق العادس !
همین !
گریه ام در اومد شدید
شاید اندازه تو سخت گیر نباشه یا شاید روزگار به کامش بگرده! تو استاد گریه درآوردنی
به خدا اگر برای بالیوود فیلمنامه بنویسی موفق می شی یا برای سینمای نوی فرانسه از بس که قاب های سیاه و خاکستری داری
من که همیشه به خاطر به وجود اومدنم پدر و مادرمو مقصر میدونم و هیچ وقت بچه ای به دنیا نخواهم آورد.
بهتر بود سر پدر و مادرش داد می زدید.
چون حاصل آدمی در این شورستان
جز خوردن غصه نیست تا کندن جان
خرم دل انکه زین جهان زود برفت
وآسوده کسی که خود نیامد به جهان
به هر حال قدمش مبارک
kash mishod tale ro az tokhmak khond ta anvaght espermo hedayat mikardan be samte shon va ralhem mamaane garme parvareshash amade zaidane ensane khoshbakht mishod.
منم امیدوارم...اما میخوام بپرسم چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آخه چرا باید تو این شرایط بیکاری بابای اون بچه یه نفر دیگه هم که خودش هیچ اختیاری واسه اومدن نداره باید به این زندگی اضافه بشه...چرا؟؟؟
بستگی داره چه جوری بخواد به دنیا نگاه کنه.... بدهکار یا طلبکار!
چقدر اسمش سخته؟ یعنی چی این اسم؟
منم امیدوارم...منم امیدوارم...