این خیابانهای پر از برف و نیمکتهای ساکت و درختان صبور که آرام آرام زیر برف زمستانی خوابیدهاند جان میدهند برای مردن.من مرگ را توی گرمای عرق ریزِ تابستان نمیتوانم تصور کنم!مردن باید توی زمستان باشد زیر یک عالمه برف.میان یک عالمه سپیدی مطلق.باید وقت مرگ بلرزی. دهانت را میان شال گردن رنگیات ها کنی و بخار، شیشههای عینکت را مهآلود کند، بعد خودت را بغل کنی و دستهایت، شانههایت را لمس کند، آن قدر محکم که لرزش خفیفشان از یادت برود.مرگ باید این گونه باشد.توی خیابانی سرد و خلوت و برفی و شاهدان مردنت همان بهتر که کلاغهای ساکت شهر باشند و باجههای خالی تلفن و مرد سیگارفروشِ دکهی سرِخیابان.
اگه من بودم
به همون دکه تلفن تکیه می دادم تا صبح
وهمین چیزهایی رو که گفتی
مرور میکردم.
ولی الان دوست دارم مثل اون جوون تونسی
لابه لای شعله های آتیش باشم
که شاید...
picestoonهم فیلتر شد.
لطفا یک آدرس به من معرفی کن تا بتونم عکسهام رو توی وب قراربدم.
راستش بلاگ اسکای خودش این امکان رو داره و من تو همین جا آپلود می کنم عکسام رو.
انقدر قشنگ گفتی که دلم خواست در آغوش خودم بمیرم
این عکس رو خودت گرفتی! محشره
به درد زندگی می خوره نه مردن! تو واقعا استعداد داری
- نه...با این سبک مردن حال نمیکنم...خیلی غم انگیزه!...
- رفتی تو خودت درم نمیای!...هرچی منتظر شدم یکی ازونایی بنویسی که تا همین چند وقت پیش گاهی مینوشتی بیفایده بود...کاش زودتر بهتر بشی...
- این عکستو صبح تو فتوبلاگت دیدم...من عاشق کیوسک تلفنم...از این زردا...نه اون سبزا یا شیشه ایا...
- کاش زودتر بهتر شی...میدونم یه بار گفته بودم...عیب نداره بذار بازم بگم...ترکا میگن "سوز وقتینه چیکر"...یعنی یه وقتایی هست که حرف میگیره...کی میدونه...شاید اینا راست باشه...
بهتر، بدتر، نمی دونم!اصلن مگه فرقی هم می کنه آدم چه جوری باشه!
تو خودم بهتر از بیرونه!بیرون که خبری نیست!
بابا این مردم نمیذارن آدم راحت بمیره
یا آدمو میبرن تو بیمارستان، یه میلیون سرم و آمپول و پوزه بند و دم و دستگاه بهش وصل میکنن و منتظر میمونن تا اون امواج که هی بیب بیب میکنه و سینوس کسینوس درست میکنه، متوقف بشه و بشه یه خط ساده، اون وقت میگن مُردی و کار تموم شده و بستگان با جیغ و داد میان و با سرعت میبرنت تا زود چالت کنن و از دستت راحت بشن
یا
تو خونهای پیری یا به مثلا یه مرض خیلی بد گرفتی و دکترا جوابت کردن و تو خونه دراز به دراز خوابیدی و همه دورت رو گرفتن و گریه میکنن و مفشون رو بالا میکشن و بعد تو یه لحظه نفست میگیره و نمیتونی بین اینا نفس بکشی و دست عزارئیل رو میگیری و میری. بعد همه می زنن رو سر و صورتشون و خودشون رو میندازن رو جسدت و هی تکونش میدن، ایرن بیدار شو ایرن. تو برای یه لحظه چشمتو باز میکنی و میگی «برین گم شین بابا» بعد دوباره چشماتو میبندی و میمیری
بابا این مردم نمیذارن آدم راحت بمیره بره پی کار و زندگی اون دنیاش. هی ول کن نیستن. ایرن چطوری؟ ایرن حالت خوبه؟ ایرن چرا میمیری؟ خب به تو چه دلم میخواد تو سرما و برف بمیرم. اصلا تو چکار داری؟
دیروز تو تلویزیون یه پرنده کوچک سیاهرنگ دیدم. یه کانال شهرستانی بود پخش میکرد. برف اومده بود، پرنده رو یه شاخه بود. پرهاش پف کرده بودن. دوربین هرچی بهش نزدیک شد بیدار نشد. سیاه و خوشگل با نُک باریک. نفهمیدم چه برندهای بود. یخ زده بود...
آره فریق!آدما همیشه کار دارند!اون هم وقت هایی که بهشون نیازی نیست!یخ زدن تو سرما و برف بهترین مرگیه که می تونم برای خودم انتخاب کنم!فکر کن تو اون همه سرما کم کم بدنت کرخت میشه!کم کم پلکات سنگین میشه.کم کم چشمات می خوابه.خودتو ول می کنی و کم کم می سپاری به سرمای بی نظیر مهربون برف!مردن شاهکاریه!هر چند به قول تو اگه مردم بذارن!
کی می دونه!شاید هم من تو زندگی بعدیم شدم یه کلاغ که مردم با دیدن مردنش رو شاخه ی درخت خوشحالم بشن!
ولی خب من می گم عاشق شدن به وقت زمستان و مردن در بهار...به هر حال بیشتر از یه فصل طول نمی کشه...
ایرن من پس فردا تهرانم... می خوام بیام ماچ بازی کنیم
دلم خیلی برات تنگ شده بی تا!ماچ بازی کمه!من یه عالمه کیس فرنچ اصل و نسب دار می خوام!
شراگ رو هم میاری؟؟دلم خیلی براش تنگ شده!برا جفتتون!
نه عشق را دیده ام و نمردنش را...
نه من مردن تو زمستونو دوست ندارم
البته تو تابستونم دوست ندارم
اما تو زمستون هرکی میخواد بیاد واسه مردن آدم غر میزنه که سرده
همه یخ میکنن نمیتونن راحت گریه کنن
من ترجیح میدم تو یه صل دیگه بمیرم :ِ
کی می خواد بیاد؟؟؟؟من که می خوام بسوزوننم!حالا به هر راه و ترفندی که شده!خاکستر هم که دیگه این مسخره بازیا رو نداره!
تو پاییز عاشق شدم تو زمستون مردم..راست میگی مرگ باید اینجوری باشه..تو زمستون..
زمستون رو ،برف رو، سردیش رو ،مرگش رو دوست دارم ..عاشق مرگ هستم و دانه های سفید برف که غلطان از اسمان بر روی مزار می بارد و یه عالمه سردی که هیچ چیزی نمی تواند گرمش کند و غروش رو بشکند ...
رد پا های این عکست رو خیلی دوست دارم ..
این طور مردن خودش یک عمر زندگی است!
من ک هیچ رقمه دوس ندارم بمیرم حالا هر فصلی میخواد باشه!!
خدا رو چ دیدی شاید یه روزای قشنگی بود ک ارزش زنده موندن رو داشت!!!