بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

60ثانیه!

به چهارراه که رسیدم

چراغ سبز شد

مثل همیشه،

این تنها شانس زندگی من است

سبز بودن همیشگیِ چراغ تقاطع فلسطین و انقلاب را می‌گویم.

ما از خیابان رد شدیم

ما یعنی

من

خواهر روحانی با دامن بلند خاکستریش

زن با دختری سه چهار ساله در بغل

مردِ چاقِ طاس با شلواری کوتاه، جوراب هایی سفید و کیفی قهوه‌ای در دست

و سه پسر عجیبِ موفرفری با عینک‌های بزرگِ دور مشکی.

ما از مقابل ردیف ماشین‌ها رد شدیم

در حالی که آن‌ها نمی‌دانستند تنها شانس زندگیِ دختری نصیبشان شده

که فقط سالی چند بار از این تقاطع عبور می‌کند.

نظرات 10 + ارسال نظر

ایرن یعنی این یکی از پستهای خیلی خیلی خیلی عالی بود که خوندم
هیچ میدونستی من عاشق اون تقاطع هستم
میتونم ساعتها اونجا وایسم و به مردم نگاه کنم

ما نه تنها عاشق اون تقاطع هستیم یه چیز دیگه هم اونجا هست که ما عاشقشیم... البته من یعنی((تو)) بیشتر...

درود بر شما دوست عزیز:
من در وبلاگم مطلب کوتاهی درباره تهمت تحریف شدن کتاب آسمانی زرتشت (گاتها) نوشتم لطفا" اگر مایل هستید آن مطالب را بخوانید و دیدگاه واقعیتان را بیان کنید.
با تشکر از شما دوست عزیز[گل]

دکولته بانو 19 دی 1389 ساعت 22:17

سلام...چطوری جیگر طلا؟...امیدوارم تنها شانس زندگیت زیادی خوش شانس بودنت باشه...دلم برات تنگ شده...ببخش که بهت زنگ نزدم هنوز...انقدر خسته و بی حالم که نگو و نپرس...فعلا می بوسمت تا خودم ببینمت...فداااااااات...

هبوط 20 دی 1389 ساعت 09:32 http://haboot.blogsky.com

چقدراون تقاطع و دانشکده رو دوست داشتم
پیاده رویها و...
به نیت من هم کمی پشت چراغ تحمل کن.
تمام چراغهای مسیر من قرمز است!

تنها شانس...!

مهدی پژوم 21 دی 1389 ساعت 02:00

سلام ایرن بانو...
نگاهی غریب بود. از زاویه ای غریب.

پرند 25 دی 1389 ساعت 17:00 http://gipsymoonn.blogfa.com

هم غصه بخون با من تو این قفس بی مرز...
لعنت به چراغ سرخ...

خاکستری های میانه 25 دی 1389 ساعت 21:57

خیلی خیلی خوب بود دوستش داشتن

خاکستری های میانه 25 دی 1389 ساعت 22:13

وقت کردی بیا نمایشگاه کارم رو ببین
خیلی خوشحال می شم.
به دوستای عکاس و عکس دوستت هم بگو
برات دعوت نامه شو می فرستم.
آدرس رو تو فتو بلاگ هم گذاشتم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد