بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

قدم‌هایم کوچک می‌شود

باران آهسته می‌شود

خیابان تمام می‌شود

خاطره‌ات اما در آن روز بارانی

 کنار نیمکت بلوار کشاورز هنوز ادامه دارد....

نظرات 2 + ارسال نظر
شهریار 23 آذر 1389 ساعت 10:58

راستی دفعه بعد یک ساندویچ سرد از هانی میهمانش
کن!
چسبیده به هم خوردنش لذتی دارد!!!

محبوب 23 آذر 1389 ساعت 12:54 http://mahboob.persianblog.ir/

تموم شدن بارون همیشه یه غمی برا آدم میذاره که تا ته ِ ته ِ جونش نفوذ می کنه ... خاطراتی که نمیشه ازشون گذشت ... نمیشه ندیده شون گرفت

:(

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد