بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

من هنوز درک نمی کنم این حس احمقانه ی انتقام را که آتشش بعد از 8 سال می تواند زنی را به دار بکشد.حال خوبی ندارم...من از اعدام و طناب دار که می پیچد دور منحنی گردن زنی که می توانست با سپیدیش مردی را از خود بی خود کند، بیزارم.از مرگ در سرمای سیاه سربی تهران به ساعت 5 صبح....شهلا جاهد اعدام شد و من هنوز این منطق بی منطق آدم ها را درک نمی کنم.....

نظرات 28 + ارسال نظر
شهریار 10 آذر 1389 ساعت 09:30 http://ham00n.blogsky.com

وگناهکاران آزاد و پاینده باد!!!

اف به این دنیا...

کرگدن 10 آذر 1389 ساعت 09:32

برای کسی که یکنفر دیگه رو با تشخیص خودش اعدام کرده بنظرم بده بستون و دو دوتا چار تای عادلانه ایه اعدام شدن ...

من از همین دو دو تا چهارتای آدما حالت تهوع مزمن دارم!

کرگدن 10 آذر 1389 ساعت 09:33

باید دید اگه مثلن لاله سحرخیزان دور از جون خواهر خودت بود بازم همینقد منطقی و ریلکس و روشنفکر بودی یا نه ...

ما حق نداریم زندگی رو از هیچ کس بگیریم!اون حق نداشت زندگی کسی رو بگیره!قاضی و چند نفر دیگه هم که اسمشون رو گذاشتن عادل و بالغ و ...حق ندارن زندگی یه نفر دیگه رو بگیرن!نفس کشیدن حق همه است حتا حق قاتلا!و این که آره.اگه خواهر خودم هم بود رضایت می دادم!شک نکن محسن که این کار رو می کردم!این زن ۸ سال تموم به فکر اعدام و مرگ زندگی کرد..۸ سال رو لبه ی تیغ راه رفت...و حالا چند نفر تصمیم می گیرن که نباشه..به همین سادگی!و فراموش نکن که کلن تو گناهکار بودن و یا نبودن شهلا هنوز بحث و حدیث فراوونه!

کرگدن 10 آذر 1389 ساعت 09:36

امیدوارم منظورمو درک کنی ایرن
الان من خوشحال نیستم از اتفاقی که قراره بیفته برای این زن ... برعکس از صبح همش تو فکرشم ... ولی خب همه چی حساب کتاب داهر دیگه ... یا بهتره که داشته باشه ...
امیدوارم بقول زری لحظه آخر اولیای دم ببخشنش ... از صمیم قلبم امیدوارم ... و دعا می کنم براش .

محسن جان امروز اعدام شد.این هم لینک خبرش:
http://www.fardanews.com/fa/news/127180/حاشیه-‌نگاری-از-اجرای-قصاصشهلا-جاهد

فریق 10 آذر 1389 ساعت 10:55 http://owl-snowy.blogspot.com

از شنیدن خبر حسابی ناراحت شدم
کاش اتفاق نمی‌افتاد... اما افتاد...
من اون لحظه ای رو تصور می‌کنم که از فشار طناب تفس دیگه بالا نمیاد و چشم‌هایی که با وحشت اما آرام آرام در تاریکی مرگ فرو می‌روند...
منم نمی‌تونم قبول کنم. خیلی سخته

خیلی وحشتناکه فریق...

و چقدر تهوع آور تره این گرفتن جون آدمها اگر سالها بعد بی گناهی اون آدم ثابت بشه!کلا حکم به مرگ کسی دادن وحشتناکه چه برسه به اینکه این پرونده اینقدر مبهم بود و از قاتل بودن شهلا کسی مطمئن نیست هنوزم!...از طرفی مرگ یکباره بهتر از روزی هزار بار مردن توی زندانهای ماست...این زن خیلی وقت بود که مرده بود...

نیمه جدی 10 آذر 1389 ساعت 12:10

اعدام چیز خوبی نیست! می دانم ... راستش نه این که فکر کنید می خواهم بگویم من اگر جای خانواده ی مقتول باشم آنقدر بزرگوارم که ببخشمش! نه...دلم می خواهد زنده بماند و هر روز با یک زندگی بدون هیچ توی قفسی تنگ نفس بکشد آنقدر که یعد از سال ها بمیرد!
مرگ راحتش می کند!راست می گویید منطق بی منطقیست اعدام!
لعنت به این سپیدی مرگ اور که جان عزیز خانواده ی دیگری را گرفت!

می دونی من میگم منطق نحوه ی مجازات اشتباهه....اعدام وحشی گریه...طناب دار و خفگی غیر انسانیه...کشتن یه آدم دیگه ولو قاتل بی رحمیه....زندگی هر چه قدر هم کثیف و لجن و حقارت بار باشه به هر حال اسمش زندگیه..شهلا دوست داشت زندگی کنه..ولو توی زندان...ولو با فکر اعدام...

مریم عسگری 10 آذر 1389 ساعت 12:13

اگر اولیای دم یک لحظه فکر می کردن که قاتل می تونست مقتول باشه و شهلا جاهد به جای او کشته شده بود بازهم انتقام می گرفتن؟ قتل دزدی زنا و... چیزی نیست که بگیم حتما سر ما نمی یاد و یا ما هرگز این کارهارو نمی کنیم. هر انسان به نوع خودش یک حیوان نهفته داره که ممکنه هر لحظه بیدار شه.
فرافکنی این اعمال به دیگران فقط حماقته!

باورت میشه مریم!امروز داشتم فکر می کردم هر کدام از ماهایی که خودمون رو در مسند قضاوت قرار میدیم ممکنه یک روز بریم پای چوبه ی دار...من هیچ وقت نمی تونم با اطمینان بگم که من هیچ وقت قتل نمی کنم و یا هر کار دیگه ای....من نمی دونم چه طور بعضی ها این قدر از خودشون مطمئنن...تازه شهلا که معلوم نبود اصلن کشته یا نکشته...از محمد خانی متنفرم مریم!امروز گفته بالاخره همه چی به خوبی تموم شد!چه طور می تونه باقی شبهای عمرش رو راحت بخوابه؟؟؟

مریم عسگری 10 آذر 1389 ساعت 12:29

امیدوارم تمام روز و شبش رو با این فکر سر کنه که واقعا اعدام شهلا جاهد پایان خوبی بوده؟ نمی گم عذاب وجدان تنها یک خارخار ته ذهن هم کافیه تا آدم شب و روزش کابوس باشه!

کسی که بتونه این قدر راحت تن بده به مرگ زنی که عاشقش بود مطمئن باشه هیچ وقت هیچ جای وجودش به صدا در نمیاد...

محبوب 10 آذر 1389 ساعت 13:15

منم خیلی از صبح حالم بده ... منم از قصاص بدم میاد ... به نظرم اینکه چنین قانونی وجود داشته باشه ، خوبه ... ولی بخشش همیشه لذتبخش تره ... حداقل برا من که اینطوریه ... دلم گرفت وقتی دیشب تو بی بی سی می دیدم ... اشکام اومد

شما تعطیل نیستین ایرن ؟

نه بابا!دلت خوشه ها...با این میگرن لامصب اومدم سر کار....

محسن محمدپور 10 آذر 1389 ساعت 14:34

یه آهنگی فرزین خدابیامرز خونده بود واسه پرسپولیس

پرسپو لیس خسته هنوز از پا ننشسته
پشت دشمنهایش رو یکی یکی شکسته
پروین پا طلایی یه عمره که دویده
اکنون با پای خسته به هیچجا نرسیده
پروین راهو به دشمن تو هر میدونی بسته
توجاده زندگی پروین پاهاش شکسته
تو جاده زندگی پروین پاهاش شکسته
مردم توی میدانها میگن با هم یکصدا
پروین پا طلایی هنوز امید مایی
پروین پا طلایی هنوز امید مایی
ممدخانی تو میدون در حمله یک پلنگه
در عرصه بازیها الحق که مرد جنگه الحق که مرد جنگه ...
من یه وختایی پرسپولیسی بودم و یه نوار داشتم که فقط روش همین آهنگ بود و هی میخوند...

تو پرسپولیس هم بودی؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!نمی دونستم
آره ناصر ممد خانی یه پلنگ ترسوئه که خودشو پشت یه آدم دیگه مخفی کرد..خودشو و کثافت کاریاشو....

محسن محمدپور 10 آذر 1389 ساعت 14:35

قهرمانی دوران کودکیمون چه زود زود دارن خراب میشن...
تاریخ مصرفامون کم شده..خیلیم کم شده...

قهرمان مال تو قصه هاست...اینو خیلی وقته که بهش رسیدم

مرضیه 10 آذر 1389 ساعت 19:11

قاتل اصلی لاله خود محمد خانی بود ولی احتمالا فقط تیغ رو شهلا کشید.
اگه هر جای دیگه دنیا بود ناصر هم مجازات میشد به خاطر این کثافت کاری ولی حیف که توی ایران اسلامی خیانت شرعیه .و قانونی البته.
اعدام کار وحشتناکیه. توی هیچ جنایتی یه نفر تمیتونه مقصر صد در صد بشه. و شاید اصلا مقصر نباشه.
یاد فیلم زندگینامه دیوید گیل افتادم و فیلم آخرین گام های مرد محکوم

این پست رو مثه بقیه پست هات دوست داشتم ایرن گل

مرسی مرضیه جان....

بهار 10 آذر 1389 ساعت 20:26 http://bazieakhar.blogfa.com

ناعدالتی بزرگ انتقام اینه که گذست سالها را نمی بینه عوض ادم ها شرایط درد ها و عشق ها
این ماهی ها چطوری اومدن تو وب لاگت؟

روش کلیک کن!

دکولته بانو 10 آذر 1389 ساعت 20:35

سلام...امشب برگشتنی محسن برام تعریف کرد و حالم خراب شد...کاش بهم نمی گفت...یعنی با این چیزهایی که گفت و این شواهدی که هست...واقعا اعصابم خرد شده...دلم می خواد یکی رو تا می تونم بزنم...با قصاص اصلا موافق نیستم...حتی اگه اون لاله خواهر خودم هم می بود...از کجا معلوم قاتلش شهلا بوده باشه...چقدر ظالمیم ما ایرانیا...چقدر...

این اتفاق یک ملغمه است از یه عالمه چیز
اوج نفرت یک خانواده
اوج حسادت یا شاید عشق یک زن دیوانه
اوج رذالت یک مرد پست
اوج در پیت بودن و بی کفایتی قانون و قاضی و قضاوت
که بعد از هشت سال کش دادن و زنده مرده کردن چند تا خانواده و آدم و مردم
معلوم نشد حقیقت چی بود و چی شد ؟

واقعن همینه کیامهر....آخرشم معلوم نشد چی شد؟؟ولی دیگه کی اهمیت میده به این که شهلا قاتل بود یا نبود...مهم اینه که این جا تو این مملکت آدم ها رو به وحشیانه ترین و بدوی ترین طرز ممکن می کشن..و به راحتی کشیدن یه چهارپایه حق زندگی رو ازت می گیرن...

من و من 10 آذر 1389 ساعت 22:34

من به شهلا کار ندارم
حتی به اون بچه که صندلی رو کشید کاری ندارم
همش به اون پدر بزرگ و مادر بزرگی فک می کنم که گذاشتن اون بچه ۸ سال با فکر کشیدن صندلی زندگی کنه و نهاین این کارو بکنه دستش به خون یه ادم اگرچه گناهکار آلوده بشه
می خوام بدونم چه فرقی می کنه مامور اعدام این کارو بکنه یا یکی دیگه؟ مگه این خخراب شده مامور اعدام نداره که یه بچه این کارو می کنه؟

چهارپایه رو حتمن یکی از ولی دم باید بکشه..این کار رو کردند که خانواده ها رضایت بدن و آدم دیگه ای رو نکشن...اما دریغ از این حیوان درون ما که وقتی بخواد وحشی و درنده باشه خوب می تونه....

عاطفه 10 آذر 1389 ساعت 23:22 http://hayatedustan.blogfa.com/

واقعن نمیدونم چی بگم!

آناهیتا 11 آذر 1389 ساعت 01:06

سلام
بدون شک شهلا قاتل نبوده
این حکم و خیلی از حکم های دیگه متعلق به دوران برده داریه
همه از صبح حالشون خراب بوده من الان که شب شده حالم خرابه
اون زن جون داد حق نفس کشیدنو ازش گرفتن یک کثافته معتاد به نام محمدخانی از ایران فرار کرد و هیچکس بهش نگفت چرا خیانت کردی؟

در این که قانون ما مردسالاره نظام ما مردسالاره شکی درش نیست....اگه محمد خانی محاکمه می شد جای تعجب داشت...مردها چون مردند در این مملکت معمولن با اجازه ی شرع و قانون اجازه ی هر کاری رو دارند!زن اما اگه باشه سنگسار میشه...زندانی میشه..هزار تا برچسب می خوره و...

علیرضا 11 آذر 1389 ساعت 11:05

شکنجه قتل و اعدام
این است دین اسلام

اینکه یه آدمی که به عمد جون یه نفر رو گرفته و در قبال این کارش باید هزینه بده اصلا چیز عجیبی نیست.
و اینکه این هزینه معادل هزینه ای باشه که از کسی گرفته هم چیز عجیبی نیست.
ولی اینکه یه آدم باید هشت سال با کابوس طناب دار دست و پنجه نرم کنه به امید اینکه بلکه نجات پیدا کنه و آخر هم دستای بی رحم طناب دور گردنش حلقه بزنه٬ خیلی چیز عجیب و بی رحمانه ایه...

اتفاقن این هزینه عجیه وحید!تاوان اشتباه که نباید همون اشتباه باشه!ما باید تموم فاکتورها و شرایطی رو که یه آدم توش دست به قتل می زنه رو در نظر بگیریم و این که اعدام نقطه ی برگشتی نداره..اگه دو سال دیگه ثابت شد طرف قاتل نبوده هیچ راهی برای برگشت و پشیمونی نیست...گرفتن جون آدم ها به هر بهونه ای درست نیست....

علیرضا 11 آذر 1389 ساعت 22:49

در تعجبم که اکثر کسانی که ادعای روشنفکری دارند در اینجا نشان دادند که طرفدار این رسومات منسوخ اند.حتی اگر گنه کار هم می بود چوبه ی دار متعلق به قرون وسطا می باشد.متاسفانه ما هنوز خود اصلاح نشده ایم که می خواهیم جامعه را اصلاح کنیم.دوم این که کسی از شهوترانی و خیانت آقاخانی سخن به میان نیاورد.
آری این حکومت از میان ما برخاسته چون در درون ما این اعمال وجود دارد.

من کلا با مجازات اعدام موافق نیستم
کاری به جرم طرف ندارم
اما موافقم که میشد بهتر از این مجازاتش کرد

ایران جان هر روز آدمهای زیادی دارن اعدام میشن...
نه به اون معنی که طناب دور گردنشون باشه...
به هر نحوی تو زندگیشون دارن روزی هزار بار اعدام میشن...
و حتی یک نفر هم نیست که بگه آخی چه برسه اینکه تو وبلاگش چیزی بنویسه...
به نظرم بیخود نمیگن سر بیگناه تا پای دار میره اما بالای دار نمیره...
شاید یه حساب کتابی داشته...

عزیز من بله خیلی ها از شدت شرایط وحشتناک زندگیشون ممکنه روزی هزار بار بمیرن..ولی طناب دار یه چیز عینیه به شدت واقعیه..یه طناب زمخت که می افته دور نازکی گردنت و هوا رو ازت می گیره...یعنی واقعن می میری ودیگه برای هیچ وقت توان حی کردن هیچ چیزی رو نداری...و این خوب نیست...من این جمله ی سر بی گناه...رو اصلن قبول ندارم!!!!!!!!حساب کتابی که دست آدم هایی باشه که در اداره کردن زندگی های شخصیشون موندن بهتر از این نمیشه!

خاکستری 13 آذر 1389 ساعت 00:54

منم از ناصر محمد خانی و همه مردای مثل اون متنفرم و این که چطوری نام انسان رو دنبال خودشون می کشن و اینقدر می تونن حیوون باشن رو درک نمی کنم!

هرچند حیف موجودات بی گناهی مثل حیوونا

سمیرا 13 آذر 1389 ساعت 07:47 http://nahavand.persianblog.ir

اولا که سلام عزیزم روز بیمه مبارک باشه
دوما هیچکس از کشتن آدمها لذت نمیبره اما اگه قرار باشه هیچ مجازاتی واسه قتل عمد در میان نباشه دیگه هیچکس امنیت جانی نداره تازه الان با اینکه میدونن اعدام در کاره اینجور مثل ریگ آدم میکشن وای به حال وقتی که مجازاتی هم نباشه...به نظرم بهتره اینجوری بهش نگاه کنیم که لاله هم یک آدم بود که دلش میخواست زندگی کنه.بچه هاشو بزرگ کنه نوه هاشو ببینه عصای دست پدر و مادرش بشه....درسته ؟

من هم با مجازات موافقم ولی با اعدام و قتل نه!روش های دیگه ای هم برای مجازات وجود داره سمیرا جان مثل حبس ابد!
بابت تبریکت هم ممنون!مرسی که همیشه همه چیز یادته!

مکث 15 آذر 1389 ساعت 02:11

دیدی ایرن؟ دیدی چه زود اتفاق افتاد؟ اما چه دیر برای زنی که سالهاست مرده بود و نمی دونست...

محبوب 15 آذر 1389 ساعت 08:31 http://mahboob.persianblog.ir/

کجایی ایرن ؟ خوبی عزیزم ؟ دلم برات تنگ شده ... حالت خوبه ؟ چرا نیستی پس ؟ کمرت بهتره ؟ سرت ؟

می گذرونیم یه جورایی....هر جور که شد....

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد