این روزها
ذهنم خوابش می آید.
فکرم رخوتش می آید.
بدنم کش می آید.
پاهایم ایستادنش می آید.
دهانم خمیازه اش می آید.
چشمانم گریه اش می آید.
دستانم به نوشتن تنبلی اش می آید.
زندگی ام خیالِ مرگش می آید.
شده ام مثل گربه های تنبل کوچه پس کوچه های منیریه...