بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

من هیچ وقت خط چشم نمی کشیدم.نه ریمل و نه حتا مداد.چند روز پیش برای اولین بار که مداد سیاه رو کشیدم زیر چشمام از خودم خوشم اومد.حالا هی دوست دارم برام مهمون بیاد، هی برم مهمونی، هی به یه بهونه ای برم بیرون و پای چشمامو سیاه کنم!خوشم میاد وقتی می ایستم جلوی آینه و آروم و با احتیاط سیاهی مداد رو می لغزونم پای چشمام.خوشم میاد از این همه تلاش برای زیباتر شدن.حتا گریه هم با چشمای سیاه قشنگ تره. وقتی اشکات سیاهی ها رو می شوره و تو صورتت پخش می کنه، می شی مثل دلقکی که از بالای طناب بند بازی جلوی یه عالمه تماشاچی افتاده باشه پایین و حالا بعد تموم شدن نمایش نشسته پشت چادر سیرک و اشکاش با رنگ های تند روی صورتش قاطی میشه....

نظرات 25 + ارسال نظر
فریق 9 مهر 1389 ساعت 08:48 http://owl-snowy.blogspot.com

قشنگ و مثل همیشه آمیخته با تلخی
شاید من مریضم که از نوشته‌های تلخ خوشم میاد؟

من از تو مریض تر که هر چیزی رو ولو خوب میخوام با تلخی تمومش کنم!

شاید

بی تا 9 مهر 1389 ساعت 11:07 http://khanoomek.blogfa.com/

باید بهت حیلی بیاد جیگر

من و من 9 مهر 1389 ساعت 11:12

زنده باد خط چشم.

دکولته بانو 9 مهر 1389 ساعت 12:10

سلام...دیدی گفتم خوووووووووشگل می شی...آففرین...همیشه آرایش کن...حس خوبی داره...

عاطفه 9 مهر 1389 ساعت 12:12 http://hayatedustan.blogfa.com/

سلام و صبح جمعه ی شما بخیر خوشگل خانوم :)

کرگدن 9 مهر 1389 ساعت 13:44

در مورد این پست که خب من تخصص ندارم !
در مورد پست قبل هم عارضم که :
مللت معمولن شب جمعه رو واسه چیزای دیگه ای دوس دارنا !!

ای بابا!ای بابا!ما و اون کارا؟
:)

[ بدون نام ] 9 مهر 1389 ساعت 17:17

ای گفتی گریه که میکنم با ارایش ،اول از همه میرم ببینم چه شکلی شدم

سبزه 9 مهر 1389 ساعت 17:35 http://www.sabzeyeid.blogfa.com

خط چشم و لبخند شبیه هم دیگه هستن.
حالا از چه نظر؟میگم الان
همونطور که هر صورتی با لبخند زیبا میشه با خط چشم هم زیبا میشه.
راستی تو چرا منو نمی خونی؟

مرضیه 9 مهر 1389 ساعت 17:36

ایول ایرن.حتما خیلی قشنگتر شدی و بهت حتما میاد.
بووووووووس

مکث 9 مهر 1389 ساعت 19:49

عاشق این فرم گریه کردنم....

چند بار دیدم صورت پر آرایش به خاطر گریه تبدیل بشه به یک نقاشی که انگار رنگهاش قاطی شدن روی بوم
ولی به نظرم اصلا زیبا نبود

محبوب 9 مهر 1389 ساعت 22:00 http://mahboob.persianblog.ir/

وای جون ! قربون چشمای بی خط و با خطتون برم من .
خیلی جالبه امروز داشتم عکسای باغ پرندگان رو می دیدم ، با خودم گفتم : ایرن چشماشو آرایش نمی کنه ... برا همین خنده چشماش این همه طبیعیه ... فکر کنم بهت خیلی میاد ... می خوام ببینمت ...

قربونت برم جیگر!یعنی الان خنده هام مصنوعی میشه با این مداد مشکی!؟
تا ۵شنبه چیزی نمونده عزیزم!

هیشکی! 9 مهر 1389 ساعت 22:01 http://hishkii.blogsky.com

سلام عزیز. حتمن خیلی ناز میشی!
منم دوس دارم وختی گریه میکنم ریملام بریزه تو صورتم بعد میرم تو آینه خودمو نگاه میکنم که رد اشکامو ببینم!
بارها شده سرمو روبالشم گذاشتمو گریه کردم بعدا جای اشکام که با ریمل قاطی شده و روی بالشو سیاه کرده رو می بینم..بهش زل میزنم میگم یعنی انقد گریه کردم؟!

علیرضا 9 مهر 1389 ساعت 22:42 http://www.poet.blogsky.com

امروز عصر با مریم رفتیم رمان بخریم.من دو تا رمان خریدم یکی دنیای سوفی و دیگر خوشه های خشم.دو تا سوال:
دنیای سوفی را چه جوری می بینی؟(از نظر خودم عالیه)
خوشه های خشم قشنگ تره یا خشم و هیاهو فاکنر؟

دنیای سوفی کتاب خوبیه!برای آشنایی با مبانی فلسفه خیلی کمکت می کنه!
خوشه های خشم فوق العاده است.یه کلاسیک به تمام معنا!من حاضرم ۱۰۰۰ صفحه ی دیگه هم میخونمتا به اون صفحه ی آخر برسم!اوج داستان به نظرم پاراگراف آخرشه!
والبته که خشم و هیاهو بهتره!هر چند زمینه هاشون کاملن متفاوته و نمیشه مقایسه کر چندان و هر کدوم یه صفات مشخص خوبی دارن ولی اگه بنا به انتخاب باشه من فاکنر رو انتخاب می کنم و اون شخصیت دوست داشتنی بنجامین رو!

شین 9 مهر 1389 ساعت 23:51

یکی از کارای مورد علاقه من اینه که ریمل بزنم بعدش بشینم جلوی آینه گریه کنم و لذت ببرم!
واقعن قشنگه

سوده 9 مهر 1389 ساعت 23:53 http://cherknevic.blogsky.com/

وقتی یه عالمه ریمل و خط چشم و مداد داریم و بعد هم گریه مفصل میکنیم میشیم مثل آوریل !!!!!
اون انگاری همیشه با آرایشش داره گریه میکنه !

خوبه . به یکی از چیزهایی که باهاش حال می کنی رسیدی و این عالیه .

دکولته بانو 10 مهر 1389 ساعت 00:30

یه چیزی برات امشب خریدم اگه ببینی کلک و پرت می ریزه...امیدوارم خوشت بیاد...

ای جان!!!!!!!!!!!!!دارم می میرم از کنجکاوی!یعنی چیه؟سلیقه ی شما عالیه حتمن خوشم میاد خانوم!

کرگدن 10 مهر 1389 ساعت 09:21

یعنی دکولته بانو چی چی واست خریده ؟!
یعنی کی میتونه باشه این وخت شب ؟!!
نکنه از همون کاربردی دو منظوره هاس !!

میگم تو که با یه جمله دم در لباس زیر فروشی این جوری میری تو عرش با اصل قضیه چه کار می کنی؟!
ما که از خدامونه از اونا باشه!برای ما دو منظوره که چه عرض کنم چند منظوره است!

کرگدن 10 مهر 1389 ساعت 12:39

ایرن این پستِ اعترافات یک قلم رو بخون باحاله :
http://khaterat88.persianblog.ir/post/241

باحال بود!می تونی کامنت من رو هم اون جا بخونی!

شهریار 10 مهر 1389 ساعت 12:57

نشون میده
بزرگ شدی
خانم شدی
حالا اگه گفتی وقت چیه؟

وقت اینه که روی بعضیا رو کم کنم!تا این قدر تیکه نندازن!

شهریار 10 مهر 1389 ساعت 14:58

اون که بله...
پای سفره عقد بحث رو کم کنی زیاد پیش میاد!
ولی خدایی تیکه نبود.
خواستم اگه سوال بکنی وقت چیه؟
بگم عروس خانم رفته گل بچینه!

چه عجب خنده تورو دیدم!

محض مطالعه

خنده نبود عزیزم!نیشخند بود!

شهریار 10 مهر 1389 ساعت 15:29

چه نیشخندی
از مدلش خوشم اومد
تا بناگوشت کشیده شده!

پس بیا!برو حالشو ببر!

شهریار 10 مهر 1389 ساعت 16:53

میبینی کارهای محال از من میخوای!
هم بیام
هم برم
هم حالشو ببرم.
ولی به خاطر شادی روح ایرن
اجماعا"
می رویم تو حال!

رفتن و اومدنت با خودته!حتمن حال می کنی با این جا که میای و کامنت هم میذاری دیگه!

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد