بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

هوای تازه3

بهش می گفتن زن اوستا..گنده بود و سیاه و بدون حتا ذره ای زنانگی...دور دست های به شدت چاقش ردیف النگوهای عریض و زرد خودنمایی می کرد.چکمه های سیاه لاستیکی می پوشید و می اومد تو حموم و با یه میله ی آهنی که سرش خمیده بود موهای دراز و در هم پیچیده ی زن ها رو که رفته بود تو راه آب و راه رو بسته بود می کشید بیرون...عق می زد و رو به حجم لخت زن ها فحش می داد..موها رو می کشید بیرون و عق میزد...به گمانم از همون وقت بود که دیدن در هم پیچیدگی لیز و لزج خیس موها تو سوسک گیر حموم تا این حد حال من رو بد می کنه....

نظرات 3 + ارسال نظر
هیشکی! 28 شهریور 1389 ساعت 00:17 http://hishkii.blogsky.com

ghorbonet nemishe rajebe ghesmataye hal beham nazanesh begi?

شهریار(خنکای پایان خاطرات) 28 شهریور 1389 ساعت 09:08

آن چه شیران را کند روبه مزاج
احتیاج است
احتیاج است
احتیاج!

شاه رخ 30 شهریور 1389 ساعت 10:03 http://roospigari.blogspot.com/

اصلا یکی از لذتای مازوخیستیم همینه که وقتی می رم حموم بیفن به جون راه آب و تمیزش کنم بدون دستکش با ولع
چیه؟ روانی ندیدی تا حالا؟

پس می تونی تحملش کنی به هر حال!ببین من حتا حاضر نیستم نگاهش کنم.عق می زنم.پشت هم و یه ریز عق می زنم....وحشتناکه!

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد