نشستم تو اتوبوس
روی این صندلیای توسی که روکشش پاره شده
ابراش زده بیرون و
صدای تلق تولوق میده
سرم درد می کنه
گردنم سنگینه
می خوام بالا بیارم
یه پیرزنه نشسته بغل دستم
چادری
با عینک ذره بینی
با یه صورت خشک و سنگی چروکیده
یه کم
بالا و پایین می کنم
و بهش میگم
می تونم سرمو بذارم رو شونتون
نیگام می کنه
بعد دستشو می کنه تو کیفشو و یه شکلات در میاره
شکلاته اون قدر کهنه و له شده است
که به همه چی شبیهِ جز شکلات
میگه بیا اینو بخور
شونه ام درد می کنه
نمی تونی سرتو بذاری روش...
سلام..
شونه ای نیست..
آغوشی نیست..
نگاهی نیست..
گرمایی نیست..
بوسه ا ی کهنه و له شده ای حتی!...
ایرن جان خیلی قشنگ بود پستت..جدی میگم..
salam
be soorate etfaghi va az google varede weblaget shodam
az inke dasti dar neveshtan dari kheyli khoshhalam
mikhastam ye lotfi bokoni va to weblage man ye nazar bezari
nazare shoma baram moheme
ehsas mikonam dar khosoose gahziyeye aghaye seda ebi va googoosh va in poste janjalie man harf haye ziadi dashte bashi
lotf kon nazareto be man elam kon
kheyli mamnoon az tavajohet
می خواستم بگم عزیزم کاش من اونجا بودم و می گفتم سرتو بذار رو شونه ی من...اما کی مردم ایران می خوان یکم همنوع دوست بشن!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ای جان!
چقدر بی انصاف!
بیام فکر کنیم شاید سنگینی روزگار دیگه تحملی برای اون شونه ها نذاشته باشه.
همونطور که شونه های خودت تحمل سنگینی سرت رو ندارن ایرن.
به منم یکی امروز گفت بیا اینو بخور...اما من کتکش زدم....
کار خوبی کردی...
وای خدا نکنه کناره دستت یه پیرزن باشه!
که شانس من همش همینه!
تن ها خیلی تنهان
نه....من شونه های اون پیرزن رو می خوام....شکلات نمی خوام ایرن....
کاش من جای پیرزنه بودم ....
شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم دوست دارم
چون قول دادم آدم شم بجز اینجا و هیشکی جایی کامنت نذاشتماااا ... دختر آبانه و قولش :دی
ای جان عزیز من!امیدوارم یه رشته ی خوب قبول شی!شام هم ما رو مهمون کنی دیزی!
ایشالله :دی مهمون منید همتون به خرج رامین :دی
اونم که شیرینی ماشینشو نداده!بهش بگو فکر نکن یادمون رفته!می گیریم ازت استاد!!!!!!!!
من از الان بگم ... به شدت برادر فروشی میکنم :دی
پشتتم ایرن تا گرفتن شام :دی
این کامنتدونیت با من لجه :دی عسکمو نشون نمیده :دی
خانوم :دی داره نشون میده که!
اهه راس میگی ایرن :دی
خانوم :دی ؟ =))
احسان به جا اسمم همیشه بهم میگه "دونقطه دی "
ای بابا...خواهر دست رو دلم نذار که خوووووووونه...چه می دونم...لباس تو ماشین ... یا آویزون روی بند رها در باد زیر بارون و آفتاب داغ...از نظر من هیچ فرقی نداره...لباس همون لباسه...نه چیزی بهش اضافه میشه...نه چیزی ازش کم...حالا چه توی هوای باز ببشی...چه توی ماشین پر آب چرک بچرخی...کلا دست و پات بسته ست...کلا بیرونو از دریچه ی ماشین یا از روی بند می تونی ببینی...اما گرفتاری و خودت نمی تونی خودت رها کنی تا بری...
خیلی قشنگ بودبهت تبریک میگم به خاطر قلم زیبات
...نگفتی پیرزنه چجوری نیگات کرد...اونی که من دیدم...دوتا چشم ورقلمبیده داشت ازپشت عینک...که هم علامت سوال داشت توش و هم علامت تعجب و هم کمی خشم... بعد هم خودشو جمع و جورکرد.. کیف اش رو محکمتر چسبید و کمی رفت اونورتر....دیگه هم هیچ نگاهی به سمت من نکرد....اونی که من دیدم یه پیرزن مشهدی بود...
وای خدای من!اکثر پیرزنا همینی هستند که گفتنی!مشهدی و غیر مشهدی نداره!:)
ولی این نمی دونم یه جوری بود شاید!خیلی خسته بود!انگار خودش دنبال شونه می گشت!
...
شونه ام درد می کنه
نمی تونی سرتو بذاری روش
منم شکلات رو باز کردم و انداختم رو زمین
بعد با پام روشو ماله کشیدم
و به پیرزن که داشت با تعجب منو نگاه می کرد
یه فحش خیلی ناجور فرانسوی دادم ...
عالی بود
میبینی یه شونه یه آغوش چقدر سخت گیر میاد
شکلاتو خوردی؟
من شکلات دوست ندارم!:(