بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

مسافر نیمه شب...

می خوام برم فرودگاه

از اون آقاهه که تو اطلاعات نشسته

بپرسم

این هواپیماهایی که درست از مقابل پنجره ی ما رد میشن

کجا میرند

از سمت چپ میان تو قاب پنجره ی خونه ی ما

از کنار شیروونی نارنجی خونه ی همسایه می گذرن و

آروم و آهسته

از تو کادر میرن بیرون

می خوام بدونم هر شب خیالم رو

به کجای این دنیا می فرستم

با کدوم پرواز

به کدوم مقصد...

نظرات 30 + ارسال نظر
مهدی پژوم 15 شهریور 1389 ساعت 05:13 http://www.mahdipejom.blogfa.com

سلام ایرن بانو...
شما خیال کنید که همان جا می روند که شما دوست دارید بروند... اصلا همان جا می روند...
پرواز خیال شما مهم است که آن ها هم به دنبال اش می پرند... هر جا که باشد...

دکولته بانو 15 شهریور 1389 ساعت 05:46

سلام عزیزم... صبح عالی متعالی...
تا چشم کرگدن در آد که خیلی وقته بهت سلام صبحگاهی نمیده...
خیلی خوب بود......

اراکده 15 شهریور 1389 ساعت 06:44

من آرزو می کنم پرنده باشی!

هیشکی! 15 شهریور 1389 ساعت 09:07 http://hishkii.blogsky.com/

سلام عزیز..
من به جای آقاهی میگم هرجا که تو بخوای میره..

محبوب 15 شهریور 1389 ساعت 09:46

تو فکر کن میره اونجا که تو دوست داری با خیالت بره ... وای چقدر دلم سفر واقعی می خواد ایرن ! مردم از بس سفر خیالی رفتم

من دلم سفر بی برگشت می خواد!

زکریا 15 شهریور 1389 ساعت 10:23 http://www.diazpaam10.blogspot.com

من این جا بس دلم تنگ است
و هر سازی که می بینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم


مگه فرقی هعم می کنه کجا بره ؟ هر جایی می خواد بره اما فقط بره !

آیکون گل

رعنا 15 شهریور 1389 ساعت 11:31

فک میکنم تو این هواپیماها پر از آدمای شاد و خوشبخته که دارن میرن تعطیلات

بی تا 15 شهریور 1389 ساعت 11:40 http://khanoomek.blogfa.com/

ایرن از بودنم , حالا که هستم , دیگه ناراحت نیستم.حتی خیلی وقتا زندگی رو خیلی دوس دارم...
من به عنوان یکی از اعضای موسس انجمن ؛ پیشنهاد اخراج موقت حمید رو به علت کوتاهی در امور انجمن دارم.
عذر منو هم برای دعوت نکردن از راه دور بپذیرید!!

عاشقتم وقتی تو عکس رو تخت محسن اینا می خندی با اون دستبندای خوشگلت

جیگرتو!من که در کمال خودخواهی خوشحالم که تو به دنیا اومدی و هستی با اون موهات که جادو می کنه آدمو!
در ضمن اون عکسمو برام ایمیل کن بی زحمت.خودمم با قیافه ام حال کنم حالا که تو نیستی پیشم!
اخراج حمید رو هم در اولین فرصت ممکن انجام میدم!خوبی نیومده در حق این بشر!:)

فریق 15 شهریور 1389 ساعت 12:15 http://owl-snowy.blogspot.com

نه اینکارو نکن
بعداً باید بری امنیت فرودگاه، ساعت‌ها جواب پس بدی که چرا داری چنین سوالی می‌پرسی!
بعداً اگه بری پشت بوم و یه آر پی چی بزنی یکیشونو بندازی پایین. مثلا اونی که داره میره بورکینافاسو، کی جواب پس میده؟

کامنتت عالی بود!
مرسی!

حمید 15 شهریور 1389 ساعت 12:40 http://abrechandzelee.blogsky.com/

تو خیال کن اونجا که میخوای...حتی اونجاهایی که فرودگاه نداره...دل جنگلای استوایی که تا حالا آفتاب بهشون نتابیده خوبه؟...یا یه جزیره بزرگ پر از گنجای قدیمی و آبشارهای رویایی و پرنده های عجیب غریب...یا کنار یه خونه یخی تو قطب در حالیکه یه سورتمه جلوش هست و دورا پنگوئنا دارن با هم بازی میکنن...
اینجوری فکر کنی بهتره...چون ممکنه تو واقعیت تا نیم ساعت دیگه هواپیما تو مشهد رو زمین بشینه!...

لعنتی لازم بود این جاها رو نام ببری!من دارم هلاک میشم از دوری این جاهایی که تو نام بردی دِ لامصب!

حمید 15 شهریور 1389 ساعت 12:51 http://abrechandzelee.blogsky.com/

ببین ایرن یه چیزی به این بیتا بگوها!...
من دارم کوتاهی میکنم یا شما!؟...من که دستم بسته اس و سمت اجرایی ندارم! دیگه چیکار کنم!؟ میخواید تغییر جنسیت بدم خیالتون راحت بشه!؟ بشکنه این دست که نمک نداره! بعد اینهمه تبلیغات و عضوگیری فعالانه بدون چشمداشت اینه جوابم!؟ اصلا حالا که اینجوری شد خودم بصورت داوطلبانه از انجمن استعفا میدم میرم تو یه انجمن دیگه که قدرمو بیشتر از اینا بدونن!

بیتا حق داره به نظرم حمید!منم از دستت شاکیم!تو یه دفعه خودتو از انجمن کنار کشیدی!دختر هم که برامون پیدا نمی کنی!ما دلمون به چیه تو خوش باشه آخه!

مسی ته تغاری 15 شهریور 1389 ساعت 13:36

نکنه هر شب میری کربلا زیارت خواهر ؟

:) نه عزیز دل خواهر!میرم اون جاهایی که حمید گفت!

مهربان 15 شهریور 1389 ساعت 14:07

ایرن جان
اگه شانس ماست هواپیمایی که خیالمون رو با خودش می بره میره یه جایی داغون تر از جایی که هستیم

منوخودم 15 شهریور 1389 ساعت 14:42

بیشرفی شدی واسه خودتا ..با این قلمت روانی...
از دیشب که خوندیش برام الان قشنگ تر اومد به ذهنم ...
اسمشم قشنگه

نسیم 15 شهریور 1389 ساعت 15:27 http://valoog.persianblog.ir

مهم اینه که می ره مقصد خیلی هم مهم نیست

شهریار 15 شهریور 1389 ساعت 15:42 http://hom00n.blogsky.com

تو خیالت رو راهی کن
مقصد وفرودگاهش با من!

مرضیه 15 شهریور 1389 ساعت 15:45

ایرن باور کن فرقی نمیکنه این هواپیماها کجا میرن. هر جا برن یه چیزاییش حتما شبیه همین جاست.
فقط همون قسمتش خوبه که تو آسمونن.خوش به حال مسافراش که برای چند ساعت هم که شده رو زمین نیستن.
پشنهادت عالی بود.بعد ماه رمضون میام پیشت به سرعت برق و باد

طلیعه 15 شهریور 1389 ساعت 16:53 http://china.blogfa.com

آفربن به این تخیل

ع.ف 15 شهریور 1389 ساعت 18:40 http://tabasomsilent.blogfa.com

واقعا...به کدوم مقصد؟
به...
یا !!!

کرگدن 15 شهریور 1389 ساعت 20:27

من یه عادت ( غیر ماهانه ) ای دارم !
که وختی یه پست رو می خونم کامنتاشم تقریبن می خونم
لذا میتونم الان به جرات بگم که کامنت حمید و فرفری خیلی خوبه !
البت اول مرغ بوده که تخمش ام خوبه دیگه !!

شما لطف داری به ما!چه با عادت ماهانه چه غیر ماهانه!
راستی کرگدن ها هم عادت ماهانه دارند؟البته خانوماشون؟!

مامانگار 15 شهریور 1389 ساعت 21:15

...در یک عدد از کامنتهای حمیدخان نام شهر مقدس مشهد آمده بود...حمیدخان لطف کرده کمی شفاف سازی فرمایند...مقصود تمجید مشهد بود یا تخریب آن...ممنون...
هشدار :(کم مشهدی نداریم دراین وبلاگستان)

فکر می کنم با توجه به شناختی که حمید از من داره(این که اولن مذهبی نیستم و مشهد به عنوان یه شهر مذهبی شناخته میشه و دومن این که رویای رفتن به جاهای خیلی دورتری از ایران رو دارم)این شوخی رو کرده باشه.و این که حتمن خونه ی ما هم جایی قرار گرفته که هواپیماهای خارجی از جلوش رد نمیشند!به هر حال همش شوخی بوده!و اصلن فکر نمی کنم منظور خاصی بوده باشه!باز هم اگه خود حمید می خواد می تونه توضیح بیشتری بده!
ما هم به مشهدی ها ی وبلاگستان ارادت داریم مامانگار!

علیرضا 16 شهریور 1389 ساعت 00:26 http://www.poet.blogsky.com

هر دو وبم آپه!ایرن اصلا دوست ندارم برم سوم.کتاب های درسی را گرفتم.داره حالم بد میشه.خدا بخیر کنه!!!!!!!!!!

حامد 16 شهریور 1389 ساعت 00:34 http://breathless.persianblog.ir/

بعضی وقتا میگم خوبه که رویا ها هستند..آرزوها...اگه یه روز برسیم بهشون و بعد ببینیم که باز همون احساس سابق همون زندگی همون روزا...می دونی چی می گم؟ اصلن این این اشتیاق رو بیشتر دوست دارم تا اینکه برسم بهش و توش زندگی کنم..چون می دونم اونم تکراری میشه

جالب نیست که همین الان قبل از این که این کامنتت رو بخونم داشتم به این فکر می کردم که چه احساسی خواهم داشت اگه به آرزوهام برسم!می ترسم از اون روز که برسم و باز لذت نبرم!

منیژه 16 شهریور 1389 ساعت 10:00 http://nasimayeman.persianblog.ir

مثل همیشه زیبا بود...قلمت مانا بانو...

شکلات تلخ 16 شهریور 1389 ساعت 13:08 http://ssarif.persianblog.ir

منم میام سفر بی بازگشت.ترمینالش کجاست؟
اون داستان خرمالوهارو دوست داشتم.نمی دونم چرا محور اساسی رابطه با والدینمونو ترحم تشکیل میده.یه پدیده جهانشموله!

ترمینالش لب پنجره و خیره شدن به افق های دوردسته!

ایران دخت 16 شهریور 1389 ساعت 15:27 http://iran2kht.persianblog.ir

سلام. با اجازه لینکت کردم

خواهش می کنم عزیزم!مرسی!

دکولته بانو 16 شهریور 1389 ساعت 19:05 http://tag.blogsky.com

سلام...خوب نیست وقتی که بیایی و ببینی ایرن آپدیت نکرده تا یکی از آرزوهاتو یا احساساتو به بهترین نحو بخونی ...

قربونت دکولته بانو جان!قول میدم به زودی آپ کنم!

می نو 17 شهریور 1389 ساعت 10:25 http://minoo6.persianblog.ir

می خوام برم فرودگاه

از اون آقاهه که تو اطلاعات نشسته

بپرسم

این هواپیماهایی که درست از مقابل پنجره ی ما رد میشن
میرن به کجا می خورن ؟!!!

شاه رخ 22 شهریور 1389 ساعت 11:22 http://roospigari.blogspot.com/

هواپیما فقط توی کادره که هواپیماس
خارج از اون کادر هیچی نیس
هیچی

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد