بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

سمفونی بی خوابی...

ضرباهنگ شر شر آب بر روی ظرف های نشسته

در ساعت سه نیمه شب

ورودم را به دنیای بی خواب ها خوش آمد می گوید...

نظرات 6 + ارسال نظر
حمید 14 شهریور 1389 ساعت 11:14 http://abrechandzelee.blogsky.com/

یاد یه خاطره ای افتادم...
حدود شش سال پیش بود که یه دوره افسردگی شدید گرفته بودم و از صبح تا شب میچپیدم تو اتاق گرم و کوچیکی که بالا کنار پشت بوم داریم...فقط هم میخوابیدم...البته خواب که نمیشد اسمشو گذاشت...به هر حال...یه ساعت رو دیوار بود که عین اون چند ماهی که اونجا بودم فقط از ساعت بودن تیک تاکش رو داشت و عقربه هاش جلو نمیرفت و نمیدونم چرا کاری به کارش نداشتم...یه روز از رو دیوار برش داشتم و باطریشو دراوردم...حس جالبی داشت...بعد از مدتها احساس کردم که به آرامش رسیدم...

چه بی خوابی کسل کننده...ظرف های نشسته واااااااااای نه ایرن اصلا حالش رو ندارم ....

چرا؟خوبه که!با آب سرد ظرف شستن تو سکوت شب خیلی خوبه!امتحان کن!البته اگه بی خواب بودی!باعث میشه به هیچ چیز این زندگی لعنتی فکر نکنی!

پرند 14 شهریور 1389 ساعت 12:00 http://gipsymoonn.blogfa.com

نمیخوای بگی که ساعت ۳ نصفه شب پا شدی ظرف شستی!؟

پا نشدم!پا بودم از اول!بیدار که باشی کاری نمیشه کرد!

جیرجیرک 14 شهریور 1389 ساعت 13:58

این ماهیا این بغل چرا سیر نمیشن ؟!

خسته میشی!اونا دلشون به دریا وصله!:)

ایران دخت 15 شهریور 1389 ساعت 10:43 http://iran2kht.persianblog.ir

ایرن خیلی باحال می نویسی.. خیلی این حسو داشتم... می دونی این چن وقته یه عالمه آدم (منظورم وبلاگه) پیدا کردم که خاطرات منو می نویسن :دی
و باهاشون حال می کنم. به نظر تو جالب نیس یه سری آدم که هیچ ربطی به هم ندارن اینقدر تجربیات مشترکی داشته باشن...
در هر صورت بدون که هر روز بت سر می زنم حتی اگه کامنت نذارم...

شهریار 15 شهریور 1389 ساعت 15:52

وزمزمه زیر لب
یک ترانه تکراری
تا سنگینی روح!

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد