بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

مرا ببخش

که نمی خندانمت

و سرشانه هایت را لمس نمی کنند انگشتان جذامی ام.

نیمه ای از من سگی ست

که مدام در استخوان های شهر زوزه می کشد.


"فردین نظری"

نظرات 12 + ارسال نظر
مریم عسگری 28 مرداد 1389 ساعت 09:27

خیلی خوب بود کوتاه اما لبالب از احساسات لبریز از اندوه و هیجان فردین نظری رو نخونده بودم تا حالا

آره خیلی خوب شعر میگه!کنار خیابون انقلاب بساط داشت و کتابای چاپ زیرزمینی می فروخت!فقط یه کتابشو تونسته بود درست و درمون چاپ کنه!چون توی شعراهاش معمولا از کلمات به ظاهر ناهنجار زیاد استفاده می کنه!شاعر خوبیه و به شدت غمگین به نظرم!

صدف 28 مرداد 1389 ساعت 10:05 http://fereshteye-to.blogfa.com

جالب بود... یه طور خاص..

صدف 28 مرداد 1389 ساعت 10:15 http://fereshteye-to.blogfa.com

دلیلاشو گفتم عزیزم... راجع به کدومشون توضیح بیشتر میخوای؟ واضح نیس یعنی؟؟

نه عزیزم تو فقط میگی که از خوابیدن زن شوهر دار همسایه با مردای دیگه حالت به هم می خوره!من میگم خودتو اذیت نکن!چون اون قدر دلایل حال به هم خوردگی ما از این زندگی زیاده که دیگه لزومی نداره از چیزایی که وارد حوزه و حریم خصوصی ما نمیشه حالمون به هم بخوره! حالا اگه اون زنه مثلن با شوهر تو خوابیده بود یه چیزی!ولی اون بدبخت داره کار خودشو می کنه پس چرا تو باید از اون حالت به هم می خوره!؟

صدف 28 مرداد 1389 ساعت 10:25 http://fereshteye-to.blogfa.com

اگه بگم همون زن با نامزد عقد کرده ی دوستم خوابیده بود و زندگی دونفره ی اونا که یه هفته ام به شروعش مونده بود پاشید باز چی میگی؟؟؟ شاید میخوای بگی این پسر اگه اینطوری بوده همون بهتر که نباشه.. !!

ببین اون زن که با یه چاقو و یا یه اسلحه بلند نمیشه بیاد تو کوچه و خیابون تا مردها رو مجبور کنه که باهاش بخوابند!اون زن که نمی تونه به زور کسی تجاوز کنه!می تونه؟
البته با این اوصاف تو حق داری حالت به هم بخوره از اون زن!ولی من اگه بودم جای دوستت و نامزدم می رفت با یه زن دیگه می خوابید اصلن برام مهم نبود که با کی خوابیده مهم اینه که نامزد من رفته با یکی دیگه خوابیده!نامزد من خواسته که بره با یکی دیگه بخوابه!کسی و یا چیزی هم مجبورش نکرده و اصلن نمی تونه هم بکنه!
اگه نامزد من بیاد بهم بگه که من با یکی خوابیدم چون دلم خواسته بود من هیچ وقت از اون زن متنفر نمیشم!حساب من با نامزدمه!
در آخر این که گفتم اون قدر دور و بر ما و زندگی ما دلایل هست برای اعصاب خوردی و حال به هم خوردگی که دیگه خوابیدن زن همسایه با هر کی خیلی محلی از اعراب نداره حداقل برای من که این جوریه!

صدف 28 مرداد 1389 ساعت 10:37 http://fereshteye-to.blogfa.com

مرسی از نظرت... شاید اگه دوست منم با تو هم عقیده بود احتمالا الان اونا سر خونه زندگیشون بودن.... ولی واقعیت اینه که هم عقیده نیس.... خیلی از آرزوهای اون از بین رفت.. اینطور نیس؟؟

نمی دونم!ممکنه از بین رفته باشه ممکنه هم بهتر شده باشه!بدی زندگی و انتخاب های ما به همینه!ما نمی تونیم دو تا انتخاب رو در یک زمان داشته باشیم!ممکن بود دوستت نامزدش رو می بخشید ولی بعدن تو زندگی اتفاقات و تجربیاتی به مراتب بدتر از این رو پشت سر میذاشتند ممکن هم بود که نه زندگیشون می شد یه زندگی رویایی مثل تو قصه ها!
به هر حال ما انتخاب می کنیم درست یا غلط و باید هزینه هاش رو هم پرداخت کنیم!
هزینه ی انتخاب نامزد دوستت هم همین بود این که دختر زندگیش رو از دست داد!

صدف 28 مرداد 1389 ساعت 10:43 http://fereshteye-to.blogfa.com

آره شاید... مرسی که آخرش به تفاهم رسیدیم... بازم بهت سر میزنم عزیزم..

خواهش می کنم!خوشحالم می کنی با کامنت ها و نظراتت!مرسی

علیرضا 28 مرداد 1389 ساعت 11:01 http://avayetorkaman.blogsky.com/

یک روز آمد به جهان روز دگر رفت
بی نام و نشان ها زیادند چو فردین!

شعر خیلی قشنگیه. قشنگ و خشن. خشن و دردناک. پر از فضای وهم آلود واقعیت‌‌های اطرافمان،‌ که روح ما را بر می‌آشوبد تا همچون سگی بر پاره‌های از دست رفته‌اش زوزه بکشد و بر ویرانی به ظاهر آباد اطرافش مویه کند...

هیشکی 28 مرداد 1389 ساعت 17:46 http://hishkiiii.persianblog.ir/

خیلی زیبا بود.
آپدیتیدم.

طلب بخشش مغمومی بود . نه از نخواستن که از نتوانتست و از نشدن .... طلب بخششی بود در عین بی تقصیری ... همین تلخی ماجراست .

مونا 28 مرداد 1389 ساعت 23:19 http://midtones.persianblog.ir/

گاهی عمیقا حالم بهم می خوره ازین شهر استخوان پوسیده که چنگالشو بدجوری تو آزادی هام فروکرده.درست مثل همین الان!
یه روش درمان موثر سراغ دارم واسه سردردات که همیشه دعا میکنم یه روزی برای همیشه دست از سرت بردارن. زنگ می زنم بهت می گم.
و اینکه سعی کن هفته دیگه بیای دوستم!

مرسی مونا جان!من از هر درمانی استقبا می کنم تا از شر این سردردها خلاص شم!

مکث 29 مرداد 1389 ساعت 04:56

فردین دوستم بود...دوستی که یک ساله ندیدمش...عاشق این شعرشم....

آره این شعرش فوق العاده است!

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد