بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

آگهی!

به یه غریبه نیاز دارم.آره!یه آدم غریبه که بشینه کنارم، بی صدا بی یک کلمه حرف، بی حرکت.فقط بشینه و گوش بده.به حرف های من.چرندیاتم، مزخرفاتم، آرزوهام، ای کاش هام و شکایت هام.یه غریبه می خوام که فقط منو بشنوه، یه غریبه که عاقل نباشه چون حوصله ی نصیحت ندارم.یه غریبه که منطقی نباشه چون دنبال راهکار نیستم.یه غریبه که آشنا نباشه چون نمی خوام غصه بخوره.یه غریبه که دوستش نداشته باشم چون نمی خوام آزار ببینه، یه غریبه که دوستم نداشته باشه، چون نمی خوام اشکاشو ببینم.یه غریبه که لال باشه و هیچی نگه، یه غریبه که کر باشه و هیچی نشنوه..یه غریبه که غریبه بمونه، یه غریبه که منو فراموش کنه و بره....

نظرات 14 + ارسال نظر

چقد دلت گرفته!...

کرگدن 22 تیر 1389 ساعت 22:33

من این عروسک بادیا که میگن تو ایرانم هست رو پیشنهاد می کنم !
البته من مونثش رو شنیدم که تو بازار موجوده با تمام جزئیات ! مذکر و خنثاشو نشنیدم ولی شایدم باشه !
( باز چُغلیمو نکنی به مریم که شوهرت مسخره بازی در میاره ها ! اینا رو گفتم که فضا عوض شه !!! )

مرسی به خاطر تمام تلاشت برای عوض کردن فضا!

گفتند یافت می نشود گشته ایم ما!

گفت آن چه یافت می نشود آنم آرزوست!

طلیعه 23 تیر 1389 ساعت 00:13 http://china.blogfa.com

یاد یه دیالوگی تو فیلم کنعان افتادم که زنه تو ماشین تو جاده شمال به مرده گفت دلم می خواد از خواب که بیدار می شم هیچ کس نگران من نباشه هیچ کس دوسم نداشته باشه...

مهسا 23 تیر 1389 ساعت 01:15

من غریبت عزیزم
بیا جفت گوشام مال تو هرچی دلت میخواد بگو قول میدم لال باشم و هیچی نگم

مرسی که این قدر خوبی مهسا!

شهریار(م.ر) 23 تیر 1389 ساعت 09:41

بیا

...

سهبا 23 تیر 1389 ساعت 10:08 http://sayehsarezendegi.blogsky.com/

منم یه غریبه ام و حاضرم کلی از بنداتو قبول کنم ولی نمی تونم قول بدم همه ش رو میشه اجرا کرد !!!

مرسی عزیزم!

مامانگار 23 تیر 1389 ساعت 13:33

...ایرن جان ...بابت این کار که جزو مشاغل سخت هم محسوب میشه...چون بالاخره انسان از نوع کر و کور و لال هم که باشه...قلب که داره...چقدر حق و حقوق و سختی کارتعلق میگیره ؟...سرویس رفت و برگشت ...و مزایای کلی وجزئی دیگه جزوش هست یانه ؟!..

سختی کار؟بهش فکر نکرده بودم!ولی اگه این قدر استخدام همچین آدمی دنگ و فنگ داره همون بهتر که بریزم تو خودم!

میم 23 تیر 1389 ساعت 14:52

من بیشتر این ویژگیهارو که برشمردی!، ندارم؟!؟!
حرف زدن هم آآآآآا...صم بکم!به جون خودت!

گفتم لال!به نظرت تو با اون فک پرکارت می تونی لال باشی و دم نزنی!؟

مکث 23 تیر 1389 ساعت 17:35

اوهوم....غریبه! چرا هربار حرفهامونو توی چت می زنیم و حرفی برای وبلاگ نمی مونه؟!

چه بهتر!فضای این جا خیلی عمومیه!چت خودمونیم و خودمون!

دخترآبان 24 تیر 1389 ساعت 00:02 http://fmpr.persianblog.ir

ما اعلام آمادگی می نماییم :دی

این حس رو با پوست وگوشت و استخون درک می کنم چند روز پیش شماره م رو دادم به یکی از این دوستای اینترنتی که فقط بلاگشو گاهی می خونم و می دونم سن و سالی ازش گذشته یه کم باهاش حرف زدم به همین دلایلی که تو اینجا نوشتی لازم بود با یه ادم غریبه حرف بزنم
من خودم حالم الان خیلی خرابتر از ونه که سنگ صبور کسی باشم ولی اگه دیدی داری می میری بگو شماره م رو بدم قبلش یه کم حرف بزنی

نگار 28 تیر 1389 ساعت 13:19 http://gelezolfam.blogspot.com/

"باغ گذر"دوراس رو خوندی؟دو نفر توی پارک کنار هم میشینن.هر کدوم حرفای خودشونو میزنن.میخوای منو تو هم بریم توی پارک اتفاقی کنار هم بشینیم.حرفامونو بزنیمو بعدش هر کسی یه طرف بره؟؟؟

ای کاش می شد نگار!
اون وقت دیگه بعد از شنیدن حرفای هم نباید وبلاگ همو بخونیم و برای هم کامنت بذاریم؟

غزل خونه 12 مرداد 1389 ساعت 00:17 http://ghazalkhoone.persianblog.ir/

چقدر خوب بود اگه یه همچین چیزی بود...

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد