ساقه طلایی رو برداشتم و یه هزاری دادم به مغازه دار.سه تا دویستی پسم داد.یکی از یکی پاره تر.سوار خطی ونک شدم!سه تا دویستی پاره رو با یه صد تومنی دادم به راننده!
راننده صدتومنی منو به همراه یکی از همون دویستی های پاره داد به یه مرده که نشسته بود روی صندلی جلو و روزنامه می خوند، باقی اون هزار تومنی که داده بود بهش...خانم بغل دستی من با اون کتابای زبانش و لاک قرمز خوش رنگش، یه پنج هزار تومنی داد به راننده و گفت ببخشید پول خورد نداشتم!راننده هزار تومنی آقاهه و اون دو تا دویستی پاره ی منو داد به خانومه و گفت باقیشو صبر کن برسیم سر خط!
و...
قصه ای که همچنان ادامه دارد
...
حالا خوبه پول پاره رو بهت پس نداد..
دیدی بعضی ها رو که پولای پاره شونو قالب میکنن اما وقتی بهشون پول میدی خوب وارسیش میکنن تا مبادا خط خوردگی داشته باشه!
عنوانش عالی بود. خیلی بهم چسبید...
:)
میام به جریانت میندازم جیگر!!
قربونت!تو که منو ویران می کنی!از جریان گذشته دیگه!منتظرما....
یک پست عالی در نهایت شادگی و معنا
براوو
عالی بودی عالی
سلام
ظهر بخیر
عالی بود ایرن
عنوان مطلبت فوق العاده بود
عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییییه ایرن...حال کردم...
و .... اصلا آخر خطی در کار بود!؟
یا .... هیچی .. خوب روایتش نکردی .... اما این تکراره هست.... آره احتمالا یه روزم نوبت توئه که یه پنج هزاری دراز کنی طرف راننده و اون هم بگه: خانم خورد نداری بیکاری سوار تاکسی میشی ... پیاده بری سینمایی تره!!! (بعد وسط همین قضیه که گیر کردی!یه یک صدای نکره ای میگه خانم اینجا آخره خطه نمیخوای پیداه شی!؟ بعد تازه متوجه میشی قضیه ی اول که نوشتی ُ خواب قضیه ی دومه که داره برات اتفاق میفته !!!! )
داری ناامیدم میکنی که اون نمی تونی اون ایده داستانی رو داستان کنی!!! ):
نوشته ی من داستان من و اون خانومه نبودا!!!!!
برای داستان نوشتن باید حس داشته باشی....
آره شب های روشن کتاب خوبیه ... چون حداقل یه ایده بشدت سینمایی داره... همین. اما باور کن با اینکه ترجمه کار افتضاح بود اما کاره هم خودش شاهکار نبود.... داری اغراق میکنی ها!!
سلام ایرن
همیشه از پست هائی که رنگ و بوی خاطره نویسی دارن بدم میومده ! نگری که به وبلاگ دارم - درست یا غلط - دفترچه خاطرات نیست . اما این پستت خیلی خوب بود . سه بار خوندمش . آفرین . یه پوئن مثبتی که داری اینه که خیلی با دقت به اطرافت نگاه می کنی
بازم دم شما گرم :)
چه روزمره نوشته عمیقی بود!
ای ول دمت گرم دختر آخر سوژه بود. تیترت هم حرف نداشت.
فکر کنم بزرگترین جهان گردها ، دلارها باشند !! د مورد اون هدیه هم ، یه ساعت سوییسی هست!!! سیسکو رو هم در خدمتیم ! اتفاقا حامد میخواد Network+ رو بیاد .
مثل برگ...مثل قطره...
من یکی که دلم نمیخواد اینجوری جریان داشته باشم...
از اون نوشته هاس که بدون عنوانش ناقصه...و به نظر من این یه حسنه...
آخه چطور تو جاری نبودی...وقتی که اینطوری دیدی موضوع رو...دنبالش کردی ...بهم ارتباطش دادی و ازش همچین پستی ساختی....اون وقایع بدون فکرواحساس جاری تو درش ...بی مفهوم و تیکه تیکه و نامربوطه ایرن...
عنوان مطلبت تلنگر بود ... پتک بود ...
...اون کامنت قبل ازمحبوب که بدون نام هستش...مال من بود..
مثل شعر شده...شعر های براتیگان:))
عالی بود ایرن؛ عالی...
اخی .. این ماهی های این کنار چه باحال هستن ...چه بخواهیم چه نخواهیم جاری هستیم ایرن ..فکر جاری هست که می نویسه ..چشمات جاری هستن که دنبال کردن جاری شدن یه دویست تومانی رو ..
پست با حالی بود ..
زیادی در جریان بودن هم نتیجه اش میشه "پاره" بودن ها ...
می ارزه به نظرم!بهتر از ساکن بودن و مرداب شدن نیست؟
خیلی جالبه این گردش پول.
نوجوونیام که شدیدا به استقلال تعصب داشتم٬ هر هزار تومنی ای که دستم میومد٬ یه طرفش مینوشتم پرسپولیس سوراخه٬ یه طرفشم مینوشتم استقلال سرور پرسپولیسه. یه بار یه هزارتومنی اومد دستم دیدم یکی از همون هزار تومنی هاییه که اینا رو روش نوشتم. باورم نمیشد. کپ کردم...