در دست شویی را از پشت قفل می کنم.مقنعه ی سیاهم را در میاورم و عینکم را می گذارم بالای سرم روی موهای قهوه ای روشنم...دستانم را به سمت بالا کش می دهم و به چشمان خسته و قرمزم در آینه نگاه می کنم.به جای عینک بر روی بینی ام و به جوش های ریزی که به خاطر شروع عادت ماهیانه ام بر روی پیشانی ام خودنمایی می کند...
تکیه می دهم به کاشی های سفید چرک مُرد دیوار و بر روی جریان ممتد درد زیر شکمم متمرکز می شوم...زبانم را در می آورم و توی آینه به قیافه ی خسته و مضحکم نگاه می کنم...شکلک در می آورم و به ایرن متفاوتِ توی آینه نگاه می کنم..خنده ام نمی گیرد از قیافه ام..دستگیره ی در حرکت می کند.کسی منتظر است تا من بیرون بیایم..اما من امروز می خواهم تا ساعت 4 به همین کاشی های سفید چرک مرد تکیه دهم و برای انعکاس خستگی های روحم در آینه دلقکی باشم بی معنی....
خسته نباشی حالا به خودتم خندیدی؟
هرماه به اینگونه تکرار می شود
آیا باز این چهره دلقک هم تکرار میشود؟
خستگی های روحت را به دیوار دیگری تکیه بده
وقتی سرکار باشی و شرکت هم شلوغ باشه...جایی دنج تر و خلوت تر از دست شویی پیدا نمی کنی!
مرسی از راهنماییت ایرن
باید دستشویی شرکت رو تغییر کاربری بدیم.
به قول سیاست مدارا :
((اتاق فکر))
خواستم آه نشد دلقک پیری باشم...
دیشب خواب هولناکی دیدم ایرن...فقط وقتی رها شدم ازش که چراغ های خونه یکی بعد از دیگری روشن شدند و دیدم مامان و بابا و مهشید ایستادن دور و برم... بس که نالیده بودم و تقلا کرده بودم...سیاه چاله بود شاید...
از این خوابا نبینی تعجب می کنم!با این فکرها و خیال های ما....
اینو من می فهمم از ازدحام ایمن همه دلت تنگ می شه فقط یه لحظه فقط یه لحظه می خوای تنها باشی
کلاْ خفن بود
کلاْ برای باز شدن دل جای خوبیست
اما از یک نظر دیگر
بی پروا نوشتن خیلی جرات می خواهد
یعنی اون تو دوام میاری این همه مدت ؟
چرا که نه؟
وای از دست این جوش های لعنتی قاعدگی (مزاحم های زشت شرور بدنما )و کمر و پلوهایی که درد می کنه.
مهم تر از همه ی اونها ضعف اعصابیه که می گیرم و دلم می خواد همه اش غذا بخورم...اینقدر بخورم که بترکم...
لازمه...حال آدمو خوب میکنه...باید با چهره مون رفیق بشیم...
لازمه ببینیم فقط این شکلی نیستیم...که دلقک هم داریم...که زشتی هم داریم...که قدرت هم...که زیبایی هم...
یادش بخیر ...
دسشویی بیت پرداز واسمون اینجوری بود !
معبدی بود واسه خودش ...
تنها مامن موجود در اون لعنت آباد لامصصب !
همیشه دشویی جای ارومی بوده برام!
نخندی ولی میشینم اون تو و کتاب می خونم....هرچی هم که مهدی اصرار می کنه کتاب های منو اون تو نبر!
مثل همیشه عالی بود...
دست شویی کلا خوبه!
حالا دستشویی یا هر جایی که میخواد باشه واسه من یه جای خلوت که بتونم تنها باشه همین کارکرد رو داره..اصولن اگه در طول شبانه روز چند دقیقه ای تنهای تنها نباشم حالم بد میشه....
آره . وقتی فکر آدم خسته میشه به هر جایی تکیه میده تا شاید یه کم بتونه "هیچ چیزی نباشه" !!
اوهوووم دلقک بودن هم گاهی خوبه اونم وقتی که درد داری . دستشویی هم که ماهه ، عشق منه . من همیشه ازش به عنوان بهترین جای دنیا یاد می کنم . می بینی چه عقاید فیلسوفانه ای دارم ؟ .....
درد ...درد ....
یک زمانی گمان می کردم از شرش راحت شدم اما حالا بازهم سراغم میاد و ...
هنوز اون تویی ؟!!
نه!
سلام دوست عزیز...
جالب بود...
انسان باید گاهی به خودشم یه حالی بده و بخنده...
لذت بردم...موفق باشید
خیلی با این پستت حال کردم.
منم وقتی می خوام رفرش بشم 3 ساعت می رم تو دستشویی می مونم. پریود شدن هم یه کم سخته ولی خیلی حال می ده. آدم احساسه زن بودنش میاد بالا.
از ساعت چند تا ۴ ؟!
ولی جدا این دستشویی کارکردش فقط اونی نیست که توی ذهن همه ست. بی خیال...