بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

امروز می خواهم فقط دلقکی باشم بی معنی...

در دست شویی را از پشت قفل می کنم.مقنعه ی سیاهم را در میاورم و عینکم را می گذارم بالای سرم روی موهای قهوه ای روشنم...دستانم را به سمت بالا کش می دهم و به چشمان خسته و قرمزم در آینه نگاه می کنم.به جای عینک بر روی بینی ام و به جوش های ریزی که به خاطر شروع عادت ماهیانه ام بر روی پیشانی ام خودنمایی می کند...
تکیه می دهم به کاشی های سفید چرک مُرد دیوار و بر روی جریان ممتد درد زیر شکمم متمرکز می شوم...زبانم را در می آورم و توی آینه به قیافه ی خسته و مضحکم نگاه می کنم...شکلک در می آورم و به ایرن متفاوتِ توی آینه نگاه می کنم..خنده ام نمی گیرد از قیافه ام..دستگیره ی در حرکت می کند.کسی منتظر است تا من بیرون بیایم..اما من امروز می خواهم تا ساعت 4 به همین کاشی های سفید چرک مرد تکیه دهم و برای انعکاس خستگی های روحم  در آینه دلقکی باشم بی معنی....
نظرات 19 + ارسال نظر
[ بدون نام ] 6 اردیبهشت 1389 ساعت 15:39 http://acme.blogsky.com

خسته نباشی حالا به خودتم خندیدی؟

شهریار 6 اردیبهشت 1389 ساعت 15:40

هرماه به اینگونه تکرار می شود

آیا باز این چهره دلقک هم تکرار میشود؟

خستگی های روحت را به دیوار دیگری تکیه بده

وقتی سرکار باشی و شرکت هم شلوغ باشه...جایی دنج تر و خلوت تر از دست شویی پیدا نمی کنی!

شهریار 6 اردیبهشت 1389 ساعت 15:57


مرسی از راهنماییت ایرن

باید دستشویی شرکت رو تغییر کاربری بدیم.

به قول سیاست مدارا :

((اتاق فکر))

زری 6 اردیبهشت 1389 ساعت 16:12

خواستم آه نشد دلقک پیری باشم...
دیشب خواب هولناکی دیدم ایرن...فقط وقتی رها شدم ازش که چراغ های خونه یکی بعد از دیگری روشن شدند و دیدم مامان و بابا و مهشید ایستادن دور و برم... بس که نالیده بودم و تقلا کرده بودم...سیاه چاله بود شاید...

از این خوابا نبینی تعجب می کنم!با این فکرها و خیال های ما....

بهار 6 اردیبهشت 1389 ساعت 16:24 http://bazieakhar.blogfa.com

اینو من می فهمم از ازدحام ایمن همه دلت تنگ می شه فقط یه لحظه فقط یه لحظه می خوای تنها باشی

کیامهر 6 اردیبهشت 1389 ساعت 17:08 http://javgiriat.persianblog.ir

کلاْ خفن بود
کلاْ برای باز شدن دل جای خوبیست
اما از یک نظر دیگر
بی پروا نوشتن خیلی جرات می خواهد

مهسا 6 اردیبهشت 1389 ساعت 17:15

یعنی اون تو دوام میاری این همه مدت ؟

چرا که نه؟

هلیا 6 اردیبهشت 1389 ساعت 19:21 http://heliahanifi.blogfa.com

وای از دست این جوش های لعنتی قاعدگی (مزاحم های زشت شرور بدنما )و کمر و پلوهایی که درد می کنه.
مهم تر از همه ی اونها ضعف اعصابیه که می گیرم و دلم می خواد همه اش غذا بخورم...اینقدر بخورم که بترکم...

حمید 6 اردیبهشت 1389 ساعت 19:32 http://abrechandzelee.persianblog.ir/

لازمه...حال آدمو خوب میکنه...باید با چهره مون رفیق بشیم...
لازمه ببینیم فقط این شکلی نیستیم...که دلقک هم داریم...که زشتی هم داریم...که قدرت هم...که زیبایی هم...

کرگدن 6 اردیبهشت 1389 ساعت 21:25

یادش بخیر ...
دسشویی بیت پرداز واسمون اینجوری بود !
معبدی بود واسه خودش ...
تنها مامن موجود در اون لعنت آباد لامصصب !

بلوطی 6 اردیبهشت 1389 ساعت 22:37 http://number13.blogfa.com

همیشه دشویی جای ارومی بوده برام!
نخندی ولی میشینم اون تو و کتاب می خونم....هرچی هم که مهدی اصرار می کنه کتاب های منو اون تو نبر!
مثل همیشه عالی بود...

دست شویی کلا خوبه!

حامد 6 اردیبهشت 1389 ساعت 23:46 http://breathless.persianblog.ir/

حالا دستشویی یا هر جایی که میخواد باشه واسه من یه جای خلوت که بتونم تنها باشه همین کارکرد رو داره..اصولن اگه در طول شبانه روز چند دقیقه ای تنهای تنها نباشم حالم بد میشه....

کلاسور 6 اردیبهشت 1389 ساعت 23:49 http://celasor.persianblog.ir

آره . وقتی فکر آدم خسته میشه به هر جایی تکیه میده تا شاید یه کم بتونه "هیچ چیزی نباشه" !!

محبوب 7 اردیبهشت 1389 ساعت 09:22 http://mahboob.persianblog.ir

اوهوووم دلقک بودن هم گاهی خوبه اونم وقتی که درد داری . دستشویی هم که ماهه ، عشق منه . من همیشه ازش به عنوان بهترین جای دنیا یاد می کنم . می بینی چه عقاید فیلسوفانه ای دارم ؟ .....

خانم سین 7 اردیبهشت 1389 ساعت 09:59

درد ...درد ....

یک زمانی گمان می کردم از شرش راحت شدم اما حالا بازهم سراغم میاد و ...

کرگدن 7 اردیبهشت 1389 ساعت 10:10

هنوز اون تویی ؟!!

نه!

پسر آبی 7 اردیبهشت 1389 ساعت 10:27 http://www.abiboy.blogfa.com

سلام دوست عزیز...
جالب بود...
انسان باید گاهی به خودشم یه حالی بده و بخنده...
لذت بردم...موفق باشید

مون 7 اردیبهشت 1389 ساعت 15:02 http://www.keyboard.blogsky.com

خیلی با این پستت حال کردم.
منم وقتی می خوام رفرش بشم 3 ساعت می رم تو دستشویی می مونم. پریود شدن هم یه کم سخته ولی خیلی حال می ده. آدم احساسه زن بودنش میاد بالا.

غزل خونه 10 اردیبهشت 1389 ساعت 18:23 http://ghazalkhoone.persianblog.ir/

از ساعت چند تا ۴ ؟!
ولی جدا این دستشویی کارکردش فقط اونی نیست که توی ذهن همه ست. بی خیال...

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد