شیاطین (جن زدگان) رو خوندم باهات موافقم که اون خیلی از جنایت و مکافات بهتره خیلی شاهکاره اما دلیل نمی شه که من راجع به عمق شخصیتای جنایت و مکافات ننویسم ! موافقم که شخصیت ها همه دارن گوشه های راسکلنیکف رو روشن می کنن اما دلیل نمی شه که خودشون مهم نباشن خدایی خیلی مهمن
سلام عزیزم چه قدر خوش حالم که می بینم از رمانتیک و سانتی مانتالیسم دست شستی و بالاخره سعی کردی مخاطب هم در درک احساسات تلاشی کنه. دیگه از حجم هیولاوار احساسات رقیق خبری نیست بالاخره راهت رو پیدا کردی
نمی دونم منظورتون از حجم هیولاوار احساسات رقیق چیه؟ چون برعکس بقیه فکر می کنند من خیلی احساساتی نیستم و این که کلا رمانتیک بودن چه ربطی به سانتی مانتالیسم داره؟ به هر حال ممنون!
سلام دوست گرامی .. در پی یافتن شاعرانی که شعر نو می نویسند به بلاگ شما رسیدم.. شعرتون مثل تصویر کوتاهی از یک فیلم بود و با هنرمندی وصفش کردید اما با دوستی که نوشته بیشتر شکل یک قطعه ادبیه موافقم.. نظرم رو حمل بر جسارت نکنید.. من ادبیات خوندم و دارم موضوعات مختلف ادبی رو به صورت تخصصی تری دنبال می کنم ممنون می شم شما هم مرا یاری دهید.. موضوع آخرین تحقیقم شعر نوست... منتظر حضور گرمتان هستم
که این سکوت آخر سنگر است برایتان...
بابا تو هم داستان و قطعه خوب مینوسی هم شعر
واقعا زیبا و پر حس بود
گریه های شبانه ام...
حرف بزن می ترکی دختر!!
بابا تو دیگه کی هستی ایرن . یه بار نشد بیایم اینجا یه چیزی بخونیم که لبریزمون نکنه از همون حسی که تو میخوای .
خیلی خوب بود ایرن ...
با اینکه یه قطعه است اما شعر نیست...انگار یه داستان کوتاه که البته با زبان شعر نوشته شده...به نظرم می تونستی روش کار کنی...
اما خب مضمون رو رسوندی
ببین نمیر قبل از اینکه بمیری.
ایرن یه روزی ( که خدا کنه خیلی دیر نباشه ) برمیگردی پشت سرتو ... این روزاتو ... این حس و حالاتو نیگا می کنی ... نگو نه ... این قانونشه بچه ... اون روز ایرن ... کاش خیلی پشیمون نشی ... خیلی حسرت نخوری ...
متاسفانه باز نفهمیدمش...
یا من جدیدا تعطیل شدم یا تو جدیدا سخت مینویسی!
جند وقتی ست که رها کردم خود را ..
سکوت ..سکوت ..در اوج بی خیالی ...
سلام
خیلی خوب بود. هم اینوری بود هم اونوری. فضاش عالی بود...
وباید این سکوت رو ادامه داد یا درهم شکست؟
راستی ایرن جان از فرزام خبر داری وبلاگش نمی تونم باز کنم!
آره عزیزم.وبلاگش فیلتره رفته به این آدرس
http://ahurafarzam2.wordpress.com/
تلخ
همچون قرابه ی زهری
سلام
حامد فیلم راز چشمانشان رو برات آورد؟ دیدیش ؟ خوشت اومد؟
کلا خیلی فیلم خوبی بود فیلم اخر تارانتینو
تقریبا می تونم بگم عالی
شیاطین (جن زدگان) رو خوندم باهات موافقم که اون خیلی از جنایت و مکافات بهتره خیلی شاهکاره اما دلیل نمی شه که من راجع به عمق شخصیتای جنایت و مکافات ننویسم !
موافقم که شخصیت ها همه دارن گوشه های راسکلنیکف رو روشن می کنن اما دلیل نمی شه که خودشون مهم نباشن خدایی خیلی مهمن
سلام عزیزم
چه قدر خوش حالم که می بینم از رمانتیک و سانتی مانتالیسم دست شستی و بالاخره سعی کردی مخاطب هم در درک احساسات تلاشی کنه. دیگه از حجم هیولاوار احساسات رقیق خبری نیست
بالاخره راهت رو پیدا کردی
نمی دونم منظورتون از حجم هیولاوار احساسات رقیق چیه؟
چون برعکس بقیه فکر می کنند من خیلی احساساتی نیستم و این که کلا
رمانتیک بودن چه ربطی به سانتی مانتالیسم داره؟
به هر حال ممنون!
سلام دوست گرامی .. در پی یافتن شاعرانی که شعر نو می نویسند به بلاگ شما رسیدم.. شعرتون مثل تصویر کوتاهی از یک فیلم بود و با هنرمندی وصفش کردید اما با دوستی که نوشته بیشتر شکل یک قطعه ادبیه موافقم.. نظرم رو حمل بر جسارت نکنید.. من ادبیات خوندم و دارم موضوعات مختلف ادبی رو به صورت تخصصی تری دنبال می کنم ممنون می شم شما هم مرا یاری دهید.. موضوع آخرین تحقیقم شعر نوست... منتظر حضور گرمتان هستم
سلام
صبح به خیر
من هم همینطور
سکوت می کنم
این فیلم پاریس دوستت دارم رو مثل اینکه باید دید
سیگنتا های زیادی داره می ده
سلام
ظهر بخیر
من به اون دنیا اعتقاد ندارم
سلام
صبح به خیر
سلام ایرن
بچه بودی خیلی تخس بودی.
از اون بچه بعیده که وقتی بزرگ شه سکوت کنه
:))
نمی دونم چی شد هلیا..نمی دونم که چرا تموم اون شیطنت به این جا رسید...یک عمر سکوت!