بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

شمعدانی....

روی سکوی جلوی خانه ی همسایه نشسته...یک دستش را زیر چانه اش گذاشته و خیره شده به رو به رو که می شود دیوار خانه ی ما..کلاه حصیری پاره اش در باد تکان می خورد، با امروز می شود دقیقا یک ماه که روی آن سکوی سنگی نشسته.صورتش پیر و خسته است...پر از چروک های عمیق و رد سوزان آفتاب...می گویم راه گم کردی؟!نگاهم می کند،‌چشمانش دو خورشید طلایی اند که فروغشان را از دست داده اند..می گوید، تمام شد...آخرین شمعدانی پشت پنجره هم امروز زیر بی بارانی این شهر سنگ دل، پژمرد....

نظرات 25 + ارسال نظر
مهسا 11 اسفند 1388 ساعت 12:02 http://masitahtaghari.blogspot.com

باز زدی تو کار نا امیدی ایرن ؟


ولی خیلی قشنگ بود
منو یاد داستان آخرین برگ انداخت

محسن خان 11 اسفند 1388 ساعت 12:04 http://taghi-pari.blogfa.com

کدوم مرده منم دیدمش؟
البته چشم های آهوی من فقط بعضی چیزا رو میبینه.
خودت خوبی؟
یه زنگ بزن روزبه کارت دارم همین الان...

رعنا 11 اسفند 1388 ساعت 12:15

بابا تازه اوله شمعدونی و بنفشس خیالت راحت

راستی تو زری رو دیدی تا حالا؟

شماها هم تو نوشتن با هم تفاهم دارین هم به نظر من قیافه هاتون به هم شبیه

نگار 11 اسفند 1388 ساعت 12:42

من هم تمام شدم وقتی نمی دانم کِی بود ... همین بالا بالاها ...

راسکلنیکف 11 اسفند 1388 ساعت 12:55 http://roospigari.blogspot.com/

می تونستی حتا تقطیعش کنی به جای یه سعر خوب قالبش کنی!
سلام

زری 11 اسفند 1388 ساعت 13:05

بیشترین دلخوشی من از وبلاگستان تو هستی ایرن...دارم گریه می کنم...باور می کنی با این نوشته تو دارم گریه می کنم؟

مون 11 اسفند 1388 ساعت 13:49 http://www.keyboard.blogsky.com

..... ):

Bita 11 اسفند 1388 ساعت 17:13 http://www.faramodel.ir

شما را به بازدید از سایت تخصصی مدل لباس و آرایش دعوت میکنم.

..:: Www.FaraModel.ir ::..


جدیدترین مدل های لباس

..:.. همه در فرامدل ..:..

حامد 11 اسفند 1388 ساعت 23:19 http://breathless.persianblog.ir/

آخرین شمعدانی یعنی آخرین امید..

شمعدانی ..همیشه مرا یاد مادر بزرگ می اندازد ...در تمام کودکیم شاهد بودم که چطور شمعدانی هایش را مراقبت می کر د ..شاید او هم می خواست از امیدش حفاظت کند ..

زری 12 اسفند 1388 ساعت 10:08

دیشب حرف تو بود ایرن...داشتم به خواهرم از تو می گفتم که وقتی می نویسی انگار من نوشتم...وقتی هستی انگار من هستم...وقتی گریه می کنی...وقتی اون حالت خسته و افسرده رو توی چشمات دیدم...وقتی خندیدی...

محبوب 12 اسفند 1388 ساعت 10:26 http://mahboob.persianblig.ir

یهو چقدر غم ریخت تو دلم . دوست ندارم پژمرده شدن شمعدانی ها را ببینم . چرا حس ِ زندگی داره مدام تحلیل میره . حالم بد شد ایرن . غمگین شدم . یه غم ِ عمیق .

بی تا 12 اسفند 1388 ساعت 16:34 http://khanoomek.blogfa.com/

تو از صمیم قلب این غم رو می طلبی ایرن...قبول کن... تو اون لطافتی که ویکتور هوگو ازش میگه رو خودت دوست نداری...وگرنه فک می کنی ویکتور هوگو خیلی خوشبخت بوده؟؟چیزی از زندگی اش می دونی؟تو بیشتر رنج بشر رو کشیدی یا اون؟؟ تو بیشتر غم تنهایی ودرد نا تموم انسان رو داشتی یا اون؟؟
اینو بهت میگم چون من هم خیلی شبیه تو میشم گاهی...ما رنج رو با ولع بغل می کنیم ایرن جان....

آ.ف.ا 12 اسفند 1388 ساعت 22:48 http://www.xandy.blogfa.com

خوشحالم که در این شهر هنوز کسی وجود دارد که به فکر شمعدانی هاست...

سهبا 13 اسفند 1388 ساعت 00:29

سلام . مثل همیشه خواندمتان . زیبا بود.

بهار 13 اسفند 1388 ساعت 02:51 http://bazieakhar.blogfa.com

نگرون شعمدونی ها نباش اونا می دونن چطوری خودشون حفظ کنند ماییم که نمی دونیم
خوبی کلا ایرن؟

احسان 13 اسفند 1388 ساعت 12:38 http://ehkazemi.blogfa.com/

سلام
عیدت مبارک

غزل خونه 13 اسفند 1388 ساعت 15:22 http://ghazalkhoone.persianblog.ir/

جمله ی آخر با تمام تلخی و بزرگنماییش٬ خودش یه داستان بود و یه شعر بود و یه پست خوب. مرسی...

کلاس.ر 14 اسفند 1388 ساعت 00:41 http://celasor.persianblog.ir

سلام . خیلی خوب بود خیلی !!! به قول وحید آخرین جمله خودش یه پست بود !

کلاسور 14 اسفند 1388 ساعت 00:43 http://celasor.persianblog.ir

سلام نمی دوننم چرا تو کامنت قبلی بین اسمم یه نقطه افتاد !!!! کامنت قبلی رو هم خودم بودم !!!!!!!!!!

مینا 14 اسفند 1388 ساعت 15:32 http://dastneveshtekhial.wordpress.com/

توصیف زیبایی بود ایرن جان . وقتی آخرین امیدهای آدم از بین بره دیکه هیچی واسه ادامه دادن نداری . واسه تحمل سختیهای زندگی که کس دیگری به تو تحمیل میکنه . و این عشق و امیداها کی و چگونه از بین رفت نمیدونم . شاید یه موقعی تو همین چندسال اخیر و به تدریج .

مانی 14 اسفند 1388 ساعت 19:39 http://www.manimahmoudi.com

به روزم رفیق و منتظرت

علیرضا 14 اسفند 1388 ساعت 19:47 http://thestories.blogfa.com

می ترسم یه روز برسه و تمام شمعدونی ها در اثر بی بارانی این دنیای سنگ دل از بین برن!

کرگدن 15 اسفند 1388 ساعت 09:37

ایرن بهت گفته بودم جسارتن این عکس پروفایلتو دوس ندارم ؟!
آدمو یاد پیرزنا میندازه نمی دونم چرا !

حمید 19 اسفند 1388 ساعت 14:13 http://abrechandzelee.persianblog.ir/

؛آخرین شمعدانی پشت پنجره هم امروز زیر بی بارانی این شهر سنگ دل، پژمرد؛...
همین خودش بسه که ثابت کنه ته دلت شاعری...

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد