پیشانیم را بر سردی رخوت ناک شیشه ی اتوبوس فشار می دهم و چشمانم را بر منظره ی تکراری رو به رویم می بندم..اتوبوس ها پشت سر هم ردیف شده اند و حالا دیگر هیچ شباهتی به اتوبوس ندارند، انگار شده اند واگن هایی از یک قطار طولانی که در امتداد خیابان ادامه دارد.
پانزده دقیقه ای گذشته و ما هم چنان ایستاده ایم با همان منظره ی تکراری رو به رو، مغازه های روشن و شلوغ...رفت و آمد درهم آدم ها....چشمانم را دوباره می بندم و خودم را می سپارم به موسیقی که جاری شود در درونم..خواننده ها یکی پس از دیگری می خوانند...نیم ساعتی گذشته...فارسی، انگلیسی، فرانسوی و ما هم چنان ایستاده ایم...یونانی و اسپانیایی....حالا چهل دقیقه ای می شود که شده ایم عروسک هایی عصبانی و خشمگین در دستان آهنی چراغ قرمز گوشه ی خیابان....به فرسایش تدریجی زن ها و مردهای دور و برم نگاه می کنم....
چشمانم را می بندم و خودم را می سپارم به صدای خواننده ای که سال ها پیش در گوشه ای آرام از این دنیا ترانه ای آفریده که شاید امروز شده معجزه ای ...معجزه ای که یاریم کند تا در این انتظار خاکستری چهل و پنج دقیقه ای هر روزه مان پشت چراغ چهار راه ولیعصر، فراموش کنم !
فراموش کنم که زندگیمان پشت چراغ های قرمز صبور این شهرِ بی خیال به آهستگی رنگ می بازد...بی هیچ شباهتی به زندگی خواننده ای که سال ها پیش در گوشه ای آرام از این دنیا با صدایش معجزه کرده.....
از چراغ قرمز و ترافیک متنفرم بیشترین چیزی که منو از تهران بیزار کرده همین ترافک لعنتیه
چهره های داغون تو ماشینا که لحظه شماری میکنن برای رسیدن
لعنت به هر چی که مانع میشه من و تو و... نتونیم زنده بودنمون رو زندگی کنیم و معجزه ای بسازیم برای آینده های ندیده مون...
بی شک این زیباترین توصیفی است که تا به حال از ترافیک خوندم . تو قلمت خداست ایرن .
و اما ترافیک ! هرچند غول ترافیک اصفهان کوچیک ِ غول ِ ترافیک تهرانه . اما من هم وقتی تو ترافیکم با اینکه تمام مدت یا دارم موسیقی گوش میدم و مثل ِ تو خودم رو به لذت ِ ناشی از شنیدنش می سپارم تا از محیط جدا بشم ، یا اونقدر خسته ام که می خوابم ، اما بارها به این فکر کردم که چقدر از زندگیم باید اینجوری تلف بشه ؟
عاشقتم با این طرز نوشتنت!!!!!!!!!!! عاشقتم...دیوونه ! با خوندن تو می رم وارد یه فضایی مخوف می شم..مخوف و سرد اما با روزنه هایی از نور..می بینم یه دختری نشسته و داره آروم اروم به بارون پشت پنجره نگاه می کنه و بغض داره...می بینم موهاش سیاه...می بینم چشماش خیسه..می بینم می خنده گاهی..می بینم جیغ می زنه و حرف می زنه و حرف می زنه و خسته می شه و ساکت می شه و دوباره همه چیز از اول..
می بینم اون دختره ایرنه...و اون دختره منم!
زری خدا بگم چه کارت نکنه....کامنتات ویرونم می کنه...خودشون یه پستن....گریه ام گرفت....
من سعی می کنم ساعتای خلوت تر برم جایی که پشت چراغ نباشم. مثلا عصرا هیچ وخ اضافه کاری واینمیسم چون وقتی تعطیر می شم 100000 ساعت بعد می رسم به جایی که می خوام. یه کم سرم درد می کرد این پستتو که خوندم بدتر شد. آدم اگه بخواد در روز این اتفاقاتو بببینه بعد یه دور هم بهشون فکر کنه به نظر من دق می کنه. اتفاقا صب که میومدم کلی داشتم تو ترافیک آهنگ گوش می کردم بعد به این فکر کردم که موسیقی آدم و می بره یه جای دیگه. می بره تو زندگی خواننده ها.صب وقتی به این فکر کردم داشتم اینو گوش می کردم:
living on my own -QUEEN
کدوم ترانه معجزه گر؟؟؟
اصلن از همون روز اول تو ترافیک گیر کردیم..تو ترافیک آدم ها و عقده ها اینطور نیست؟
لعنتی چراغشم سبز نمیشه
البته این روزها هیچ چراغی سبز نمیشه
اصلن کی غیر تو به یه پسر دیلاق مو فرفری سیاه سوخته که تو همون تابستونش حتی یدونه هم شلیل نخورده بود چراغ سبز نشون میداد هان؟
دیوونگی میخواد خب...
کاش نصفه این که قربون صدقه زری می ری به منم یه جواب می دادی این همه میام بات حرف میزنم. احساسه جودی آبوت بهم دست داده که نام هاش جواب نداشت.
ایرن چقدر این نوشته های تو تصویر سازی داره... این تصویر ها گاهی واقعن دیوانه کننده است انگار با تموم وجودت حسش کردی.... این پست هم از همخون تصویرهاست!
کدوم چراغ سبز می شه این روزا ... محسن گفته خیلی قبل تر از من فکر کنم
سلام. ترافیکو هزار تا فکر !!!!! آدم وقتی توی ترافیک گر می کنه و کاری از دستش بر نمیاد به خیلی چیزا فکر می کنه !!! راستی قبل از اینکه بنویسی کجا ترافیک بوده فهمیدم چهارراه ولیعصر رو می گی!!
منظور از ؛گر؛ بالا ؛گیر؛ بود !!!!!
ترافیک هم جزئی از زندگیمون شده... در ترافیک می شه با راننده ماشین حرف زد... می شه به پیاده رو زل زد و آدمها رو زیر نظر گرفت و می شه موسیقی گوش کرد.... چه خوب، چه بد ....
خط اول پاراگراف آخر رو عالی نوشتی...
اما احساس پشت ترافیک بودن رو خوب رسوندی...فرسایش..عروسک های عصبانی...
شاید جای صبور میشه گفت خونسرد...
محشر بود دختر
تو آدمو میبری تو فضا
کاش میشد این روزای دم عید نرفت سر کار
بارها بهش فکر کردم...
اینکه چرا توی ترافیک میمونیم...اینکه تو ترافیک چیکارمیشه کرد...اینکه بقیه الان دارن به چی فکر میکنن...بهترین کار همینیه که تو کردی...
صبوری کن صبوری کن صبوری که از قدیم گفتن ؛الله مع الصابرین!؛...
ضمن اینکه با توجه به مسیر خونه تون فکر میکنم پیاده بشی اونور این چراغ لعنتی چهارراه ولیعصر سوار بشی زودتر میرسی! جدی میگم...امتحان کن...
خوبی ایرن ؟
دلم برات تنگ شد .
اومدم بگم سلام . و اینکه عزیزی برام ...
همین ، اما همین برام یه دنیاس .
می دونی چیه؟ منم خیلی اتفاقای گوه تو زندگی م افتاده. مخصوصا بچگیم کلا سیاهه. ولی فکر می کنم الان که بزرگ شدیم همه چی دسته خود آدمه . تو هر جوری که بخوای می تونی زندگی تو تو دستت بگیری. باید مدیر زندگیت باشی. این خیلی مهمه. خوب منم یه روزایی خیلی داغونم. ولی از اون جایی که یه کم خیال پردازم به چیزای خوب فکر می کنم و مسافرتی که می خوایم مثلن ساله دیگه بریم و این چیزا . بیخودیه همشا ولی خوبه . کیف می ده. شبا خوابت خوبه؟ تو که سر درد داری؟
الان یه چیز مهم تو زندگی تو اینه که فکر م یکنم یه پارتنر خوب داری. این کلی از چیزا رو حل می کنه.
هر جوری حال می کنی باش و خودت باش و عین خودت زندگی کن. بوس .
چه عکسی
و چه سوژه ای
و چه مطلبی
آفرین و مرسی ایرن...
یکی از بهترین توصیف های برای ثانیه های در حال ِ گریز ِ پشت چراغ قرمز . زیبا بود .
ما اینجاتوی اهواز ، همچین چراغ قرمزهای فاجعه ای نداریم . ولی تهران بودم ، وقتم تلف شده ، سرم درد گرفته ...