بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

۱-..................

نظرات 43 + ارسال نظر
بی تا 26 دی 1388 ساعت 13:02 http://khanoomek.blogfa.com/

اول

بی تا 26 دی 1388 ساعت 13:02 http://khanoomek.blogfa.com/

من امشب خونه محسن اینام

بی تا 26 دی 1388 ساعت 13:03 http://khanoomek.blogfa.com/

پاشو بیا اگه تونستی ببینیم همو

خونه ی نو مبارک

خدا کنه تو این یکی ۲ و ۳ سالی بمونین که نخواین دوباره اسباب کشی کنین

راستش من تا حالا تو عمرم اسباب کشی کردنو تجربه نکردم اما از اون دست آدم هایی هستم که به اشیا وابسته میشم
اگه یه روزی مجبور باشم اسباب کشی کنم مطمئنم که ضربه ی روحیش بیشتر از خستگی و این حرفاست برام

منوخودم 26 دی 1388 ساعت 13:28

این خونه خیلی باحاله هان؟
محله هم همینطور
البته خودت از همشون باحال تری

منوخودم 26 دی 1388 ساعت 13:31

خداییش دم حامدم گرم
ته ادم حسابیه
بدون اینکه هیچ فشاری رو به سیستم آدم تحمیل کنه یه رفیق واقعیه

خوبه که خونه جدیدتون رو دوست داری...
اینجور وقتا یاد اون جمله معروف میافتم که میگفت "بدبختی ما از زمانی شروع شد که اسم خونه رو به واحد مسکونی عوض کردیم"...خوبه که با خونه بده بستون داری و فقط برات یه "واحد مسکونی" نیست...خوبه که خونه ات برات یه "چهاردیواری" نیست...

خانم سین 26 دی 1388 ساعت 13:49

مبارک باشه پس... خونه جدید و دلگرمیهای تازه!

جالب یا بی مزه! منم فردا شبیه همین پست رو می زنم!

خونه ی جدید یه تنوع خوب داره ..من که عاشق تنوع هستم و دوسش دارم ..اومدنت به خونه ی جدید مبارک باشه ایرن ..

درباره اون مساله که گفتی در زمینه پیدا کردن حوا میتونی همکاری کنی هم بنده از همین تریبون اعلام میکنم اصلا راضی به زحمت شما نیستم!
من که میدونم تو میخوای واسه من زن لز اختیار کنی که خودتون حالشو ببرید! کسیکه تو واسم بگیری رو از فردا باید از همون حوالی چهارراه لشگر پیداش کنم! آدرس جدیدتون رو هم که بلد نیستم آواره خیابونا میشم!...

ایرن 26 دی 1388 ساعت 14:14

خدا بگم چه کارت نکنه حمید.....چه اشکال داره...تو اعتقاد به تفکر کمون نداری...حوای اشتراکی بد چیزی نیستا....

کامنت اعتراضیت رو الان دیدم! والا اون کامنت قبلیه رو تا نصفه نوشته بودم که زنگ ناهار رو زدن و رفتم و نیمه کاره موند! در هر حال ما خیلی مخلصیم...با کامنت...بی کامنت...راستیتش همه مون عوض شدیم...

ایرن 26 دی 1388 ساعت 14:26

یعنی چی هممون عوض شدیم؟!جمله ات خیلی کنایه داره!

حرف عوض شدن زدی یاد اون دیالوگ فیلم کنعان افتادم...اونکه تو ماشین مرده به زنه میگه...
"عوض شدم؟...خب همه عوض میشن...تو عوض نشدی؟...تو همون آدم سابقی؟...گفتی میخوای معمار بشی...خونه بسازی...چی شد؟...معمار شدی؟...خونه ساختی؟...نشدی...نساختی"...

محبوب 26 دی 1388 ساعت 14:28 http://mahboob.persianblog.ir

خوشحالم کهخونه ات رو دوست داری عزیزم . دوست داشتن مکانی که آدم توش زندگی می کنه خیلی مهمه برای داشتن حس های خوب .
قدر اینکه یه دوست خوب بدون هیچ انتظاری کنارتونه رو بدون . این خیلی فوق العاده و کمیابه این روزا . ( آیکون بوس )

کنایه ام کجا بود!؟ اصلا گروه خونی من به کنایه زدن و این حرفا میخوره!؟...
همینجوری یهو یادم اومد و گفتم! کلا اکثر حرفای این حقیر به صورت فی البداهه و حسیه و برنامه ریزی عاقلانه قبلی نداره معمولا!

وحید 26 دی 1388 ساعت 14:47

از صمیم قلب آرزومندم که شما و محسن عزیز خاطرات خوش و ماندگاری را از این خونه به خونه بعدی تان که انشاءلله اون خونه مال خودتون باشه، به همراه ببرید
همچنین ما رو مجددا دعوت کنید تا خونه جدیدتون رو هم ببینیم
شاد و برقرار باشید...

نگار 26 دی 1388 ساعت 14:53

مبارکه خوشحالی خونه ی جدید! ما پنج سالی می شه توی همین خونه ایم و این برای منی که گریزون از یکنواختی یعنی مرگ! اوایلی که اومده بودیم اینجا خیلی دپرس بودم. عادت نداشتم. الان عادت کردم ...
خوب باش خانوم من

بیخیال!...نه گمونم اونقدرا هم عوض شده باشم ایرن عزیز!
قبول دارم کامنتام اون کامنتای سابق نیست...شاید یه علتش اونه که دارم سعی میکنم چیزی که الان هستم نباشم...البته فکر نمیکنم خیلی دائمی باشه...اینروزای تردید برای همه هست...
فکر میکردم از هم دور شدیم ولی حالا که دیدم از این راه دور هم انقدر خوب حالمو فهمیدی ایمان آوردم که هنوز پیوندهای قلبی سرجاشه...
ممنونم ایرن عزیز...ممنونم...

bahar 26 دی 1388 ساعت 15:54

خانه نو مبارک

کرگدن 26 دی 1388 ساعت 16:02

به سلامتی ...
خونهء نو ... روز نو ... روزی نو ...
ایشالله همیشه خوش و سالم و عاشق باشید ...
حامد ام ... آره ... خدایی خیلی بچهء باحالیه ...
مگه نشنیدی میگن بچهء خیلی حلالزاده به دومادشون میره ؟!!

زهرا باقری شاد 26 دی 1388 ساعت 16:07

حس خوبت رو دوست دارم...خونه تون رو اما زیاد نتونستم تصور کنم بس که آفتاب می زد توی چشمم...نوشته ت پر از آفتاب بود ایرن...صدای کلاغ می اومد...صدای روز و ماشین...

کرگدن 26 دی 1388 ساعت 16:31

صدای کلاغ نبوده عه زری !
صدای محسن بوده !!

سلام
۱-خیلی خوبه که وابسته ی جایی نشی
۲-کارگرا؟
۳-یه دونه ست حامد
۴-مبارکه. شیرینی خونه ی جدیدتون رو کی میدین؟

خوبه...
خوبه که دوست داری خونه جدیدو

حامد 26 دی 1388 ساعت 23:44 http://breathless.persianblog.ir/

حالا هر کی ندونه فکر می کنه من چیکار کردم...من که اومده بودم واسه خوشگذرونی..بیشتر خوش گذشت تا خستگی حس کنم...
بعدم خونه تون رو خیلی دوست دارم...اون نمای پنجره ی روبه مسجد و مناره هاش خیلی عالیه...با محسن که رفتیم پشت بوم و از اونجا همه جا رو دیدم واقعن حال کردم...فکر کن از اونجا تا خود ابو سعید مشخص بود...
در مورد کارگرا هم هر یکی دوسالی که اسباب کشی می کنیم خیلی دلم می سوزه..و از نگاهی که به من می کنند شرمسار میشم..پیش خودشون میگن این بچه مایه دارو نگاه کن...این اتاق خودشه...این کامپیوترشه...و نمی دونند که....


اغاز ها رو عشق است

ماتئی 27 دی 1388 ساعت 08:14 http://roospigari.blogspot.com/

از من میشنفی به هیشکی دل نیند
مخصوصا به خودت
(یادم نیس توی کدوم فیلم بود این حرف)
اونی که یخچال خونه عموم رو از پله ها اورد بالا عرق نکرد خیلی کارش درست بود
دوست خوب کیمیاس
زندگی ار هرجا که قطع میشه از همونجا از سررگفته میشه
سلام

ماتئی 27 دی 1388 ساعت 08:16 http://roospigari.blogspot.com/

من مطالعات فرهنگی نمی خونم
داشتم می خوندم براش
مهندسم خیر سرم
سلام

بنفشه خاتون 27 دی 1388 ساعت 11:41

منزل نو مبارک.خسته نباشی خانوم که اسباب کشی خیلی کار سختیه.راستی با نظرت در مورد لذت نگاه کردن از ارتفاع خیلی موافقم.

درود فراوان...
و پس از مدتها یک غزل...
امیدوارم استقبال کنید، بخوانید و به شدت منصفانه نقد کنید.
ضمناً خانمها خیلی زیاده روی نکنن در انتقاد و بد و بیراه گفتن به این لولی وش مغموم.
ببخشین که نظر نذاشتم واسه این پستتون.چون فوق العاده وقت کم دارم.(ایشالله دفعه های بعد)
چشم انتظارتان هستم.
موقتاً بدرود...

حست ناگهان روشن تر شد ...خوشحال شدم

دریا(کافهء زیر دریا) 27 دی 1388 ساعت 15:52

khuneye no mobarak. omidvaram inja por beshe az khaterate shirin o ghashang baratun xxx

افشین 27 دی 1388 ساعت 17:20 http://rooidadha.persianblog.ir

[گل] درود به شما دوست گرام [گل]


1 - [گل] ** بهمنگان بر تو خجسته باد ** [گل]

----------------------------------------------------------

[گل] بخوانیم .... چون لازم است بدانیم

هزینه ی ندانستن ها گاهی بسیار زیاد است و از وقت دانستن که بگذریم، باید هزینه ی به مراتب بیشتری پرداخت کنیم. هر چه پیشتر می رویم نقش آموزش مسائل جنسی به کودکان مشخص تر و پر رنگ تر می شود، آموزش هایی که متاسفانه به دلیل مذهب مدار بودن جامعه ی ایران هم از سوی ارگان های آموزشی و هم از طریق والدین فیلتر می شود و مورد چشم پوشی قرار می گیرد.

[گل] خداوند نگهدار ایران باد ... [بدرود]

محسن 28 دی 1388 ساعت 12:34

امشب اومدی خونه دعوام نکنیا گوشیت رو خراب کردم
نمیخواستم خراب کنم که مامان جون
تقی میخواست بهم اس ام اس بده اگه نمیگیرفتم نارفیقی بود
داشتم خنده تمرین میکردیم
باشه؟
آقای اسدی هم پول سینما رو خودش داد
گفت 4500 تومن ببرم فردا بهش بدم

ناردانه 28 دی 1388 ساعت 12:49

خیلی این حس باحاله! آدم اولش فکر می کنه چقدر از یک موقعیت بدش میاد یا تحملشو نداره اما بعدش که کارا رو به راه میشه میفهمه این موقعیت جدیدو دوس داره!‌

ناردانه 28 دی 1388 ساعت 12:51

چقدر پست قبلیتو دوس داشتم ایرن.

رعنا 28 دی 1388 ساعت 13:37

وای ببخش که اینقدر دیر بهت سر زدم
مبارکت باشه اینطور که تو توصیف کردی به نظر خونه محشری میاد ایشالا کلی توش شادی کنین

رعنا 28 دی 1388 ساعت 13:38

نکته جالب درمورد هائیتی اینه که چاوز گفته امریکا میخواد هائیتی رو اشغال کنه
یعنی ترکیدم
میبینی چه دنیای فانیه

تقی 28 دی 1388 ساعت 22:09

سلام
محسن دروغ میگه ها
آخه دیشب پری مبایل من رو قرض گرفت و بعدش فهمیدم دست سمیه هم داده
خلاصه من گفتم به خاطر یکی دیگه جیره ساندویچ من پیش عباس آقا کم نشه
راستی تشکر نکردی اومدم اثاث کشی؟
منتظرم
کی بیایم وسایل رو بچینیم
من و پری و سمیه؟
ناهار بهتره
چون پری شام نمیخوره
که چاق نشه
شماره مبایل من
۰۹۳۷۳۷۲۱۷۲۰۱۰۰

بی تا 29 دی 1388 ساعت 11:54 http://khanoomek.blogfa.com/

قربونت برم من...ایندفعه که نشد , تابستون برنامه ها دارم برات تو کوچه پشتی !!!

زهرا باقری شاد 29 دی 1388 ساعت 13:48

ایرن داستان تازه نداری؟

صهبا 29 دی 1388 ساعت 14:42 http://sahba1001.blogfa.com

سلام ایرن بانو جان...خونه ی جدید مبارک

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد