بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

بیکران آبی دریا!

 آبی دریا، در مقابلم خودنمایی می کند...آفتاب داغ بر روی موج های بیکرانه اش می شکند و تلالویی جادویی را در برابر چشمانم رقم می زند....همه چیز در سکوتی محض و ایستا پنهان شده...حتی صدای مرغان دریایی هم به گوش نمی رسد...من اما این جا درست در برابر این همه آبی نشسته ام در یک ایوان کاهگلی...و تکیه داده ام به خنکای دیوار قدیمی....این جا که نشسته ام از شر تابش مدام آفتاب در امانم...تقابل دیوار کاهگلی و سکوت مواج دریا...ماتم کرده....گوش هایم فقط سکوت می شنوند و گاه صدای هم آغوشی موج و شن های ساحل را...آهسته نزدیک می شوی...موهایت سپیدتر از همیشه...لخت...از دو طرف سرازیر شده بر روی شانه های تکیده و لاغرت...لبخند می زنی..لبخندت می شود شبیه به تمام زندگی ام....عبور می کنی از مقابلم و من خودم را می سپارم به آبی پیراهنت که یکی می شود با بیکران آبی دریا....
نظرات 21 + ارسال نظر
سیاوش 23 دی 1388 ساعت 10:47 http://havahast.wordpress.com/

هوای این روزها نه آفتابی است که لم بدهی و پای در خنکای شوخ چشمه ای، نه بارانی است که راه بروی و باران یکریز ببارد و «ری را» بخوانی. هوای این روزها مکدر است با ابرهای تیره ضخیم که نه می بارد، نه آفتاب را مجالی برای یتابیدن می دهد. دیروز یکنفر را کشتند، یکنفر را ترور کردند اینجا ایران است و عده ای رم کرده زمامدار امور شده اند. چه تلاشی می کنند تا مخالفان مسلح به منطق خود را به ورطه عصبیت بیاندازند تا بی پرده و گله وار بر آنان بتازند به خیال خود و کار را یکسره کنند…
چه باید کرد؟ سرانجام کار به کجا می رسد و چه هزینه ای بر مردمان این سرزمین تحمیل خواهد شد؟

دریا ..دریا ..دریا ..سراسر غرور در اوج بی کرانی ..
از عکسی هم که در عکسداستان گذاشتی خیلی لذت بردم ..داستانش رو نوشتم اونجا ..از اون عکسهای ناب بود که فکر رو پرواز می داد ..خلاصه کلی کیف کردم ..ممنون عزیزم ...

کاش رمان مینوشتی تو
جمله هات آدمو میکشه (به کسر کاف )
خیلی زیباست این تصویری که ساختی
به خدا تو نابغه ای دختر

یوتاب 23 دی 1388 ساعت 12:49 http://utab.persianblog.ir

تصویر سازیت حرف نداره ایرن جون

فقط اخرش یه کم نگرانم کرد! یکی میشد با ابی بی کران دریا! نکنه خودکشی کرد!

کرگدنح 23 دی 1388 ساعت 12:55

ایرن خیلی حال کردم با این یکی ...
بیخودی یاد پری مهرجویی افتادم ...
برام حس خوب و آروم و ملایم و لطیف و لذتبخش و نوازشگری داشت ...
چرا دیگه عکس نمیذاری ای استادِ جوریدن عکسهای بی نظیر ؟!
خوبی خودت ؟

کرگدن 23 دی 1388 ساعت 12:56

ای بابا !
این ح جیمی کی چسبید به ما ؟!!

زهرا باقری شاد 23 دی 1388 ساعت 13:07

ادامه بده خب...ادامه بده ..ادامه بده...ادامه ش بده...این باید ادامه داشته باشد.

زهرا باقری شاد 23 دی 1388 ساعت 13:43

خب آخه نمی شه برات کامنت خصوصی گذاشت که...نمی شه موضوع بازی رو گفت...بی ادبیه...

بی تا 23 دی 1388 ساعت 13:47

واسه شما کامنت خصوصی نمیشه گذاشت چیکار باید کرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بی تا 23 دی 1388 ساعت 14:33

خصوصی داری
تابلوش نکن مثل رعنا

خوب نوشته بودی انقدر که حس کردم کنار دریامو داره نسیم می خوره توی صورتم...

زهرا باقری شاد 23 دی 1388 ساعت 15:41

خب می بینم که داری قهقهه می زنی...حالا بیتا پستش رو برداشته اگر می خوندی بیشتر می خندیدی...
اگه بازی کردی خبرم کن.

سلام
فوق العاده بود. خودت ببین٬ تصویرسازی کارهای رنگیت هم با تصویرسازی کارهای سیاهت زمین تا آسمون فرق میکنه...

رعنا 23 دی 1388 ساعت 15:49

ای حال میده ای حال میده

ماتئی 24 دی 1388 ساعت 09:22 http://roospigari.blogspot.com/

حاضرم هر چیزی از زندگیمو با این نشستن زیر سقف کاهگلی یا چوبی و از پنجره دریا رو دیدن عوض کنم
سلام
بیخود خودتو خسته نکنی بگردی دنبال "سفر شب" گیر نمیاد
امواج ویرجینیا وولف تموم نشده هنوز؟

دریا توی شب آرامش عجیبی به من میده . بشینی کنار دریا و چای بخوری . وای که چه کیفی داره .

احسان 25 دی 1388 ساعت 13:36 http://ehkazemi.blogfa.com/

سلام
زیباو دلنشین بود

نگار 25 دی 1388 ساعت 22:27

خوندمت ایرن. همیشه می خونمت اما این دفعه فقط خوندمت ! دلم نمی خواد دهنمو باز کنم و این حس خراب شه.

کرگدن 26 دی 1388 ساعت 09:36

قربونت ...
شما خوبید ؟
جابجا شدید به سلامتی ؟

رعنا 26 دی 1388 ساعت 10:44

اون که آره خواستن توانستن است

محبوب 26 دی 1388 ساعت 14:30 http://mahboob.persianblig.ir

چقدر دوست داشتم این پستت رو . باور کن یه آرامش خیلی خوب بهم داد و چقدر بهش نیاز داشتم .

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد