بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....


صدای آمبولانس گوش خیابان را کر کرده است...

من عاشق بوی داروخانه ام

و ملحفه های سفید

و چشمان غرق در خوابم

از آفتاب پاییزی ظهر بیمارستان گریزان است...

نظرات 41 + ارسال نظر
استر 7 مرداد 1388 ساعت 15:07 http://tavalode2bre.blogsky.com

سلام دوست عزیز.خوشحال میشم به کلبه من سر بزنی.

خیر باشه. نکنه با کسی دست به یقه شده باشی !!!
هر وقت صدای آمبولانس می شنوم میگم کاش فقط زائو توش باشه که وقت زایمانش نزدیکه.

زهرا باقری شاد 7 مرداد 1388 ساعت 16:58

آه! چقدر بد! بوی بیمارستان رو حس کردم...خیلی بدم می یاد از این بو...تو راستی این جا چقدر تناقض داشتی!! بالاخره من نفهمیدم عاشق بوی ملحفه های سفید هستی یا از آفتاب بیمارستان در گریز؟

این حال و هوا رو میشه حس کرد...
منم پری شب رفته بودم اورژانس قسمت قلب که نوار قلب بگیرم از خودم ... آخه اینطوری که بری سریع کارتو راه میندازن (الان میخوام یه لبخند پر از شیطنت بزنم ولی آیکن نداره)... بعد اونجا که رسیدم آقا این مریض ها رو که میبردن و همین بوی به قول تو داروخونه و ملحفه و اینا باعث شد که قلبم تند تند بزنه... باور کن قلبم داشت از دهنم میزد بیرون... اینا هم منو خوابوندن رو تخت فکر میکردن حالم خرابه سریع منو بردن تو اتاق و ...
منم جدی جدی فکر کردم مریضم... بعد که دکتره گفت چیزیت نیست خیلی سریع محل رو ترک کردم که گند قضیه در نیاد (الانم دوباره میخوام نیشخند بزنم)

چشمان غرق در خوابم از آفتاب پاییزی ظهر بیمارستان گریزان است...
اینجاش با حال و هوای این دختره تو عکس خیلی میخوره..
احساس می کنم این نوشته ات باید از حس واقعی نشات کرفته باشه...
چون میشه به خوبی حس رو گرفت...

ارش 7 مرداد 1388 ساعت 17:36

سلام دوست من وبلاگ خوبی داری
به ما هم سر بزن .
نظرت در باره تبادل لینک چیه . اگه موافقی منو به اسم کلیپ های جنجالی روز لینک کن و بهم خبر بده تا لینکت کنم.
http://www.omid20200.blogsky.com

حمید 7 مرداد 1388 ساعت 20:35 http://abrechandzelee.persianblog.ir/

یه چیزی میگم ولی قول بده از درک مطلبم نا امید نشی!...
خیلی حس خوبی داره نوشته ات!...آدم دلش میخواد همین الان مریض بشه!...آرامش و سکوت...

حمید 7 مرداد 1388 ساعت 20:36 http://abrechandzelee.persianblog.ir/

خودت خوبی؟...پس چی شد آپدیت این شوهر جانتان!؟

کرگدن 7 مرداد 1388 ساعت 20:46

راستش من که هیچیه هیچی نفهمیدم !!

نگار 7 مرداد 1388 ساعت 23:43 http://cheshmmak.blogfa.com

و چشمان غرق در خوابم

از آفتاب پاییزی ظهر بیمارستان گریزان است...

محشر بود ایرن. به حال و هوای این لحظه ام عجیب جور شد!! می خوام بنویسم ... بنویسم ... بنویسم ایرن. مدتیه درد بدی چنگم می زنه که هیچکس جز قلم درکش نمی کنه.

مهسا 8 مرداد 1388 ساعت 01:12 http://www.masitahtaghari.blogfa.com/

از صدای آمبولانس متنفرم چون مرگ عزیزم رو برام تداعی میکنه
همینطور از بیمارستان و داروخونه و....
همش بوی مرگ میده
بوی بیمارستان ولیعصر ایرن
همونجا که عمودی بری افقی میای

مریم ترین 8 مرداد 1388 ساعت 01:27

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااام...دلم برات تنگ شده عزیزم...کجاهایی که خبری ازت نیست؟...ها؟ها؟ها؟...چه عکس توپی...اصلا حال می کنم با عکسات و نوشته هات...مشکلی هست؟...مشکلی هست زنگ بزن ۱۱۰...وا؟...والله...دوستت دارم...به یادتم هواااااااااااااااااار تا خانوم ناظر کیفی...بیا بغلم...

منوخودم 8 مرداد 1388 ساعت 11:16

سلام
من محسن ام
دوستدار همیشگی
شعرتان را خواندیم و ظهر تابستانی رقت انگیزمان رنگی شد ...
دلمان غنج میرود برای امروز که با مهر به خانه می آیید...


حامد 9 مرداد 1388 ساعت 00:14 http://breathless.persianblog.ir/

چه مریض عاشقی....خوبه که اونجا یه چیزایی رو دوست داره...
اما تناقض نداره ؟

سلام
خیلی خوب بود ولی یه لحظه بهم دلشوره داد٬ یه دلشوره ی وحشتناک...
تناقض هم واسه من نداشت چون توی خط آخر چند تا مفهوم اومده که گریزانی برمیگرده به یکیش یا حتی سه تاش با هم. پس میتونه تناقض نداشته باشه...
خوبین؟

کرگدن 10 مرداد 1388 ساعت 09:29

سلام علیکم حاج ایرن خانوم !
احوالات شریف خود و همسر گرامتان خوب است الحمدالله ؟!

کرگدن 10 مرداد 1388 ساعت 15:22

شونا یه چیزی تو مایه های عزیزم و جیگر و جوجو و اینا باید باشه گمونم !!
یه سوال فضولی احمقانه ابلهانه :
راستی این عکسه رو خودت عمدن عمودی گذاشتی ؟!

کرگدن 10 مرداد 1388 ساعت 15:24

ترکیب ( عمدن عمودی ) چه باحال شد !!!
مثل ( عبدم عبیدم ) که اراذلا میگن تو فیلما !!!

حامد 10 مرداد 1388 ساعت 16:19

سلام.خوبی؟
خب اگه همچین حس دوگانه ای داری پس مشکلی نیست...
البته از اولم نبود...
موضوع پستم پیر شدن نیست...جواب پیرمرد 26ساله است...

رعنا 11 مرداد 1388 ساعت 10:27

چه تصویر محشری چه تصویر محشری. عالی بود.

رعنا 11 مرداد 1388 ساعت 10:28

ولی من از بوی بیمارستان اینا خیلی میترسم.

فلورا 11 مرداد 1388 ساعت 12:38 http://frommyinside.blogfa.com

سلام. راستش منم با شما تقریبا آشنام. نظرهاتو همیشه دیدم.
چه بیچارگی کشیدم .وبتو پیدا کردم! ادرستو نذاشته بودی .
----------------------------------------------------
منم عاشق بوی داروخونه ام نمیدونم چرا. احساس تمیزی بهم دست میده.
---------------------------------------------------
لینکت کنم؟

بی تا 11 مرداد 1388 ساعت 13:23 http://khanoomek.blogfa.com/

منم دلم برات تنگ شده عزیزم...نعنا رو هم واسه ماست و خیار می خوام نه آش رشته...همسرت چطوره؟؟چه خبر؟؟

حامد 11 مرداد 1388 ساعت 15:38 http://breathless.persianblog.ir/

سلام
چندتا فیلم اون دفع ندادم بهت؟ فکر کردم دادم
بعدشم من تورو نمی بینم چه جوری بهت بدم...وگرنه واست گذاشتم کنار...
اتفاقن چون اون دفعه گفتی عجیب تر از بهشت قشنگترین فیلمه جارموشه رفتم دیدم اما انصافن مرد مرده و گوست داگ خیلی بهترن...اینم خوبه ها اما اونا یه چیز دیگه است...نظرت چیه؟

بی تا 11 مرداد 1388 ساعت 20:35

55روپیه تقریبن هزار و دویست تومن اینا میشه. 1 روپیه بین 20تا25 تومن تغییر میکنه.الان 22تومنه.یعنی ارزش پولشون 22برابر ماست متاسفانه...

فلورا 11 مرداد 1388 ساعت 23:23

لینکیده شدی دوست جون.

مریم ترین 12 مرداد 1388 ساعت 00:47

سلام عزیز دلم...خدا شاهده دلم برات یه ذره شده...معلوم هست کجاهایین بدون ما حال می کنین؟...خودت آپدیت کن...منم بعد شما ایشالله...می گما به داداش گرام یه چیزایی گفتم فکر کنم گرخیده...چون خبری ازش نیست تو وبلاگ من!...

مریم ترین 12 مرداد 1388 ساعت 00:47

راستی...زنگ شدم...خواب بودی...کاش صداتو می شنیدم...حیف...حیف...حیف...تف به این روزگار...

نگار 12 مرداد 1388 ساعت 11:26

سلام ایرن ... خوبی؟
می دونی من الان دارم کلاس فرانسه هم می رم و اونجا خیلی ها هستن که انگلیسی شون خوب نیست اما اومدن زبان دیگه ای یاد بگیرن. اگه دوست نداری مجبور نیستی ... درسته که انگلیسی لازمه ولی لازمتر از اون خودتی که چی دوست داری. من از کاربلدهاش که پرسیدم هیچکس نگفت اول باید انگلیسی بدونی بعدش بیای مثلا اسپانیایی و فرانسه یاد بگیری.
بعد هم ایرن ... من شاگردهام رو خیلی دوستشون دارم. واقعا دوستشون دارم. منی که به حرص و جوش و بی صبری می شناسنم همه یکبار نشده تابحال که سرکلاس جوش بیارم علیرغم اینکه گاهی واقعا جوش میارم! اینها همه برای خنده ش بود قربونت برم من. (اینجا شکلک بوس نداره چرا؟!)

رعنا 12 مرداد 1388 ساعت 11:46

بیا پیش ما بانو

حمید 12 مرداد 1388 ساعت 13:26 http://abrechandzelee.persianblog.ir/

سلام...ممنون که حال میپرسی...هی...راستشو بگم میشه(خوب نیستم)...خدا رو چه دیدی شاید بعدا خوب بشم!شاید هم نشم!...در اوج ناامیدی منتظرم...کمدی سیاهی شده اینروزا زندگیم!

حمید 12 مرداد 1388 ساعت 13:27 http://abrechandzelee.persianblog.ir/

تو خوبی؟...محسن خوبه؟...سر دردت بهتر شده؟...

حامد 12 مرداد 1388 ساعت 16:27 http://breathless.persianblog.ir/

آخر فیلم کلی پول میفته دست دختره و ادی .اینا امید نیستن؟ یا دوستی ای که بین ادی و بیلی هست امیده دیگه...از نظر بصری قبول دارم قشنگتره اما مرد مرده کلی حرف داره. تک تک سکانساش نماده....اون شخصیت سرخپوسته خداست...یا دوست فرانسوی گوست داگ که حرف هم رو نمی فهمن توی هیچ فیلمی نبوده همچین دوستیی...
همیشه فکر می کنم خیلی سن نمی کنم...می دونم زود می میرم...نهایت شصت ...اما اگه پیر شم کار خاصی نمی کنم..سعی می کنم زودتر تمومش کنم
شهر خدا رو هم دام . با عجیب تر از بهشت فردا میدم محسن ..دیگه چی می خوای...
فیلمنامه های اونا که فکر نمی کنم باشه ...انگلیسی اش باید باشه توی نت....فیلم هاش رو دیدی خودت؟

غزل خونه 13 مرداد 1388 ساعت 09:16 http://ghazalkhoone.persianblog.ir/

سلام
خیلی چاکریم. بد نیستم. خوابم میاد خیلی. حساب کن اول صبحی هنوز نیومده و ننشسته پای میز کار٬ دارم میرم واسه خودم...

حمید 13 مرداد 1388 ساعت 10:08 http://abrechandzelee.persianblog.ir/

مخلصیم یه عالمه!...صبحت بخیر عزیز!...

کرگدن 13 مرداد 1388 ساعت 15:19

اوووووووووووووووووووه !
بابا کللی خاطرخواه دار !!
کی بریم استخر ؟!
کف کردیم به مولا !
آخرین بار یادته کی بود رفتیم ؟!!!
تو که بچه بودی ! منم تازه سربازی م تموم شده بود !!!!!

[ بدون نام ] 14 مرداد 1388 ساعت 10:09

خاک عالم بر سر من !
عجب سوتی بزرگی !!!!!!!!!!!
این کامنت بالایی مال حامد بود ! اینجا چیکار می کنه ؟!!!
از کامنتی که امروز گذاشتم معلومه به مرگ خودم !!!
افتضاح کردم !!!!!!!!!!!!!!!
پاکش کن جان مولا !!!

اتفاقا دیروز خواستم ازت بپرسم که از کی تا حالا استخرا زنونه مردونه نداره که شما هوس کردی با ما بری استخر!هه هه هه هه!عمرا اگه برش دارم!

نرگس 14 مرداد 1388 ساعت 12:58

عمو کرگدن ، تو محشری!!!

من چی؟من محشر نیستم؟

نرگس 14 مرداد 1388 ساعت 13:46

سلام ایرن جان. خوبی؟ آره تو محشری ;)
مشتاق دیدار خانومی
سه شنبه ی پیش تو جلسه حواسم به بیرون بود (توی شیشه معلوم میشد وقتی یکی میومد تو) هی فکر می کردم تویی. اما همه شون مرد بودن... ضایع میشدم!

نرگس 14 مرداد 1388 ساعت 13:47

ضمنا کامنت غلط گیری املایی هم متعلق به بنده بود! چون گفتی تازاحت نمیشی اسممو گفتم!

نرگس 14 مرداد 1388 ساعت 13:48

اصلاحیه: ناراحت

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد