بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

تابستان گند ورنون!


تابستان گند ورنون، روایتی مدرن است از کشتار دانش آموزان مدرسه در یکی از شهرهای داغ و عرق ریز تگزاس...قهرمان کتاب، ورنون نوجوان پانزده ساله ای است که به اتهام این کشتار تحت بازجویی قرار می گیرد.

کتاب نخستین اثر دی بی سی پی یر  نویسنده‌ی استرالیایی است که در سال 1961 در استرالیا متولد شد؛ و دوران طفولیتش را در ایالات متحده و سپس مکزیک و نوجوانی‌اش را در مکزیکوسیتی سپری کرد.

به استهزا گرفتن نوع زندگی امریکایی از زبان تلخ و گزنده ی ورنون و به زیر سوال بردن پایه و اساس تفکرات عامه ی مردم امریکا یکی از محورهای اصلی کتاب محسوب می شود....ورنون تا حدی از نوع تفکرات و رفتارهای اطرافیانش خسته و دلزده است که مکزیک را بهشت برین خود می داند....سرزمینی با ویلاهای سفید کنار دریا و زنان زیبا...

ورنون آینه ی تمام نمای هولدن کالفید(قهرمان ناتور دشت)است.قهرمانی که قوانین احمقانه ی زندگی امروزی را بر نمی تابد و می خواهد مثل اِمینم(خواننده) طغیانگر باشد...

قسمتی از متن کتاب:

"از آن خنده های ناباورانه تحویلم می دهد،‌از آن پوزخندهایی که یعنی، تنها الاغی که تو دنیا حرفت تو کتش می رود خودتی و بس.توجه کن این روزها، این مدل خنده های مرده شوری چه قدر مد شده اند.برو سراغ یک عوضی و یک چیزی بگو، بگو:"آسمون آبیه"تا یکی از این خنده های مرده شوری را سر بدهد، جان تو اگر دروغ بگویم!مردم این روزها این جوری موضع عوض می کنند، از کشفیاتم است..دیگر حقیقت را به رویت نمی آوردند، فقط پوزخند می زنند که یعنی:خر خودتی!"

تابستان گند ورنون/دی بی سی پی یر/ترجمه مریم محمدی سرشت/چاپ1388/ 9000تومان/برنده جایزه بوکر 2003


نظرات 18 + ارسال نظر
منوخودم 18 بهمن 1388 ساعت 12:26

اووووووووولللللللللللللل

منوخودم 18 بهمن 1388 ساعت 12:27

بابا کتاب خون
بابا هنرمند
بابا ماهی رو دیوار
بابا چشم بنفش ماهی بزرگه

ماتئی 18 بهمن 1388 ساعت 13:33 http://roospigari.blogspot.com/

اینجوری که بوش میاد باید کتاب خوبی باشه
سلام
قالب رو مجبور شدیم عوض کنیم داشت سیل میومد ما هم جلو مسیرش بودیم

نگار 18 بهمن 1388 ساعت 13:48

کتابها رو کماکان دارم نصفه و نیمه پیش می برم ... هنوزم نمی دونم این چه مرضیه. بهرحال می خونم ... بهر قیمتی که شده!!

M8SPY 18 بهمن 1388 ساعت 14:14 http://m8spy.com/?p=383

در آغاز سال 2010 شاهد انتشار یک کرم ایرانی به نام VH0ttie بودیم . این کرم تبلیغاتی با استفاده از ارسال پیغام های گروهی (Send to all) به کاربران یاهو مسنجر سعی در فریب کاربران برای دریافت یک بازی غیر اخلاقی نموده و پس از اجرا ، مجدداً از این پروسه برای فریب کاربران موجود در لیست یاهو مسنجر رایانه قربانی استفاده خواهد شد. در صورتی که رایانه شما به این کرم اینترنتی گرفتار شده است با استفاده از ابزار رایگان موجود در لینک مربوطه برای پاکسازی آن اقدام کنید - این لینک را به دوستان خود معرفی کنید

مینا 18 بهمن 1388 ساعت 14:27 http://dastneveshtekhial.blogfa.com

جالبه باید بخونمش . تا حالا اسم این نویسنده رو نشنیده بودم .

زهرا باقری شاد 18 بهمن 1388 ساعت 15:02

حالم خوش نیست بخوام برم پی کتاب...یکی دیگه از دوستامون رو گرفتن ایرن...بغض دارم..به زور دارم خودم رو کنترل می کنم...

حمید 18 بهمن 1388 ساعت 16:23 http://abrechandzelee.persianblog.ir/

برای منی که از حرف زدن و حرف شنیدن خوشم نمیاد این پوزخندا قابل تحملتره...سریع و کاربردی!...خودم هم زیاد استفاده اش میکنم! کلا اینروزا هرکاری که نیاز یه صرف انرژی کمتری داره بیشتر به دلم میشینه!...

خاموش 18 بهمن 1388 ساعت 16:44 http://khamoosh135.blogfa.com

...
از سلیقه ی نوشتاری و تصویری این صفحه بسیار خوشم آمد
...
با اجازه می خواهم لینکتان کنم
...

کرگدن 18 بهمن 1388 ساعت 21:18

طرح جلدش محشره ولی خدایی زیادی بیربطه به همچین سوژه ای !
البته الله اعلم ما که نخوندیم شایدم باشه !
باربط رو عرض کردم !!

خود خودت خوبی حاجیه ایرن الملوک جلال الدین دوست ؟!

حامد 18 بهمن 1388 ساعت 23:14

ایول...حالا شد...همچین پستایی که بنویسی منم راجع به فیلم می نویسم...اینجوری بهتره...

چنتا کتاب ناخونده دارم هیچوقت فکر نمی کردم اینقدر درگیر بشم که وقت خوندن کتاب رو با زحمت داشته باشم ..ولی بازم می خونم حتما ..حتی شده یکی دو صفحه در روز ...ممنون از معرفی کتاب ایرن ..

بنفشه خاتون 19 بهمن 1388 ساعت 10:04

ایرن عزیزم

من هم در دوران جنگ مثل یک جنگ زده از تهران خارج شدم و حموم عمومی رفتم و چیزی رو که برات گفتم اونجا ها دست همه خانوم ها دیدم . من فکر کرده بودم نوشته ات به خودت هیچ ربطی نداره و فقط یه داستان کوتاهه .پاسخی که بهم دادی مهربان نبود .به هرحال عزیزم من همیشه می خونمت ولی باور کن دیگه انتقادی از نوشته هات نخواهم کرد.

رعنا 19 بهمن 1388 ساعت 10:27

امروز ساعت ۸ دم شرکتتون رد شدم امیدوار بودم ببینمت ولی نبودی جیگر
به هر حال امیدوارم خوش و خوب باشی
دل تنگید برات ییهو

علی 19 بهمن 1388 ساعت 14:39

با عرض معذرت
برای نقل منبع کتاب به جای قیمت کتاب باید اسم انتشارات رو مینوشتید:

نام کتاب/ نویسنده/ مترجم/ ناشر/ چاپ چندم؟/ سال چندم!

بنفشه خاتون 19 بهمن 1388 ساعت 18:40

ما بیشتر...:)

علیرضا 19 بهمن 1388 ساعت 22:53 http://thestories.blogfa.com

این از اون کتاباست که باید خوند و دوباره به روح هولدن کالفید درود فرستاد

سلام
چه عصا قورت داده٬ تحلیل کتاب مینویسی!!!
خوبی؟
من هر شنبه به این محسن باقالی میگم بهت سلام برسونه ها. میرسونه یا حالشو بگیرم؟!

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد