بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

بادهای بنفش تیره

و جهان از هر سلامی خالیست.....

لذت!

اوج لذت برایم همیشه گریه دار است...یعنی زمانی که در موقعیتی قرار می گیرم که برایم می شود اوج لذت بردت از آن، بی اختیار گریه ام می گیرد...مثل زمانی که به یک قاب فوق العاده در یک فیلم، نگاه می کنم و یا یک اثر هنری بی نظیر..مثل زمانی که به یک آهنگ رویایی گوش می سپارم و یا مهم تر از هر چیزی مثل زمانی که در آغوش تو هستم....انگار، به یک باره چیزی در من فرو می ریزد..تمام بدنم یخ می کند، گر می گیرد..نمی دانم شاید توضیحش مشکل باشد...اما می خواهم بدانی که گریه ی دیشبم...خوب بود... یعنی این که من در اوج لذت بودم...در اوج....درست مثل یک چتر باز..چتر بازی که از آن بالاها رهایش می کنند..تا به یک باره فرود آید...درست مثل این سرپایینی های جاده که یک باره می افتی و ته دلت هری پایین می ریزد و آن وقت دلت می خواهد از ته دل جیغ بکشی....

نظرات 19 + ارسال نظر
0 17 فروردین 1389 ساعت 09:51

0

خانم سین 17 فروردین 1389 ساعت 10:34

مشترک ترین حس من و تو! برای همین دوستت دارم و برای همین خیلی دوستت دارم!!!

مون 17 فروردین 1389 ساعت 11:10 http://www.keyboard.blogsky.com

آخی . جانم. بوس

مهراد 17 فروردین 1389 ساعت 12:39 http://www.purplehaze.blogfa.com

ترانه های ساتیاگراها ...

ramen 17 فروردین 1389 ساعت 12:58 http://pcc2010.mihanblog.com/

سلام دوست عزیز وب جالبی داری اگه با تبادل لینک موافقی منو بنام وب عمومی لینک کن وخبر بده

مهراد 17 فروردین 1389 ساعت 13:23 http://www.purplehaze.blogfa.com

هر آن چه در وبلاگ ترانه های ساتیاگراها (برای کشف معنای آن می توانید در ویکی پدیا صفحه مربوط به ماهاتما گاندی را بخوانید) خواهید خواند نوشته خود من است و سپاس بی کران از اظهار نظر شما و امیدوارم ترانه های بعدی مرا هم بخوانید.

رعنا 17 فروردین 1389 ساعت 13:23

توصیف بی نقصی بود گریه تو سرخوشی حال خوبی میده به آدم

محبوب 17 فروردین 1389 ساعت 14:02 http://mahboob.persianblog.ir

من دیوونه میشم وقتی توصیف و تشبیه میکنی . دلم میخواد از همون جیغای سرپایینی ِ یهویی ...
منم در اوج لذت گریم می گیره .
کاش دیدارت خیلی طول نکشه ایرن عزیزم . بیقرارم برای دیدنت .

محبوب 17 فروردین 1389 ساعت 14:04 http://mahboob.persianblog.ir

اصلاح میشود :
من دیوونه میشم وقتی توصیف و تشبیه میکنی . دلم میخواد از همون جیغای سرپایینی ِ یهویی بکشم ...

الهام 17 فروردین 1389 ساعت 14:57 http://www.tatooreh.blogfa.com

این حس رو منم چند روز قبل تجربه کردم ایرن! بی نظیره! خالیت می کنه از همه انرژی های منفی وبد!

نگار 17 فروردین 1389 ساعت 15:56

هیچوقت فکر نمی کردم بتونم از شدت خنده به گریه بیفتم. اما چند روز پیش همینطوری شد ... نزدیک بود جلوی همکلاسیها هق بزنم وسط خنده به لهجه ی احمقانه ی استاد ...

کلاسور 17 فروردین 1389 ساعت 16:42 http://celasor.persianblog.ir

من که عاشق اون سرپایینی ها هستم اساسی !! یکیشون رو پیدا کرده بودم که خیلی شیب تندی داشت هر روز می رفتم اونجا !

گارسیا 18 فروردین 1389 ساعت 00:39 http://www.draft77.blogfa.com

لذت چیز خوبیه...اما بدیش اینه سالی یه بار هم دیگه تجربش نمیکنیم!

مثال شیب خیلی جالب بود.

مانی 18 فروردین 1389 ساعت 01:31 http://www.manimahmoudi.com

و چه شنیدنیه این جیغ هات!
به روزم

خسرو 18 فروردین 1389 ساعت 07:46 http://roospigari.blogspot.com/

این از عمیق ترین انواع لذته که گریه می کنی باهاش
سلام
میشه جنایت و مکافات رو خوند و درگیر شخصیت هاش نشد؟

کرگدن 18 فروردین 1389 ساعت 09:47

گریه کن گریه قشنگه ...

زری 18 فروردین 1389 ساعت 12:26

می بینی چقدر آدم چقدر روزهای آدم متغیره ایرن؟ گریه ها چقدر با هم فرق دارند... حال و هوای گریه های امروز با دیروز چقدر فرق داره...

غزل خونه 20 فروردین 1389 ساعت 17:47 http://ghazalkhoone.persianblog.ir/

هیچ چیز لذت بخشتر از گریه ی خوب نیست و چقدر دیر به دیر برای آدم پیش میاد. خوش به حالت...

حمید 21 فروردین 1389 ساعت 16:52 http://abrechandzelee.persianblog.ir/

دقیقا...
باورت میشه یکی از فیلمایی که باهاش بیشترین گریه ها رو کردم ؛اشکها و لبخندها؛ بوده؟...فقط هم اونجاهایی که آواز میخونن و خیلی خوشن!...

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد